دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ دفتر شعر سیاوش شاعر سیاوش اسفندیاری
|
|
زخم دشمن ،هر چه سخت تر ، طاقت ما بیشتر
چون خورد زخم زبان ، هر ترمه ایی ،کرباس شد
|
|
|
|
|
ای دل ساده ، همه از بهر خود ، آمده اند ،
ای سیاوش ، لب ببند ، گر چه دلت فریاد بود
|
|
|
|
|
عاقبت یکشب ترا هم عشق، کورت میکند
|
|
|
|
|
از خنده کهنه رقیب هرگز نشد دلخون
آنکس که یارش دست و پایش بسته باشد
|
|
|
|
|
نوروز شد و غنچه شکفت، اما دل ما وا نشد ه
|
|
|
|
|
هرجا که او رفت ،چشم ما میرفت آن سویی که بود
هر جا که او بیتوته کرد، ماندیم در آن کویی که بود
|
|
|
|
|
باز امشب مرغ دل دارد هوایی میشود
همچو جغدی باز مبهوت سیاهی میشود
ماهی سیاه بختم رفت و بدریا رسید
|
|
|
|
|
((سرآب))
سالها رفتم ولی دیدم ،سرآبی بیش نیست
هر کجا گشتم، نشانش را بدیدم نیست ،نیست
|
|
|
|
|
هرشب به مسلخ میبری، این عاشق دیوانه را...
|
|
|
|
|
گشته ام دلتنگ ، چو یعقوب نبی
مضطرب تا کی رسد ، یک کاروان...
|
|
|
|
|
تا آمدم حسش کنم ، یکباره پیرم کرد و رفت
|
|
|
|
|
ویرانه کردی این دل ، و آباد میخواهی مرا
|
|
|
|
|
گیرم که شوی خسرو،تاجی بنهی برسر،،،
در خواب فرهاد است ،شیرین تو، بیچاره،،،
|
|
|
|
|
امشب شب دلدادگان دل شکسته است
عاشق اگر هستی بیا ، دلبر نشسته است
|
|
|
|
|
معشوقه گر عاشق بود، شیرین وفرهادی نبود
|
|
|
|
|
امشب شب قدر است و من، غمگین و دل بشکسته ام
|
|
|
|
|
دفتر شعر سیاوش ،پُر ز شعر عاشقیست
گوش افلاک،از نوای ،شعر او ،کَر میکنی؟
|
|
|
|
|
یا مُقَلَّب کن تو این قلب و دل بشکسته را
یا مُحَوَّل کن تو احوال دل این خسته را
|
|
|
|
|
اگر به بیقراریه ، ببین که بیقرارتم
اگر به گریه زاریه،شمع سر مزارتم
|
|
|
|
|
باز هم پاییز شد تنها شدم
باز هم دلتنگ ،آن لیلا شدم
|
|
|
|
|
جوانی رفت و من در قید تنهایی
نه یاری دارم و نی اُقربایی غیر تنهایی
|
|
|
|
|
آخرین سیمی که بر آن تار بود
پُر ز احساس وصال یار بود
|
|
|
|
|
امشب دوباره خواب را ، بی خواب کردی
این قلب رنجور مرا ، بی تاب کردی
|
|
|
|
|
یک نفر آمد که لیلایی کند
با دل بشکسته همراهی کند
|
|
|
|
|
ماهی کوچک چو در گرداب رفت،،
جست زد، با سر به یک مرداب رفت
|
|
|
|
|
یار من از عاشقی بیزاربود
او به بازی ،سخت شیرین کار بود
|
|
|
|
|
منو آن شور مستی ، در شبی تار
بنالم تا سح
|
|
|
|
|
عقل از سرم بردی ،چرا دل را به یغما میبری؟
دنیا زمن بگرفتی و دین را به مغما میبری
|
|
|
|
|
این قلمم همچو من، خسته شداز شکوه ها...
بر در ودیوار دل، بس که نوشت ، یار ، یار....
|
|
|
|
|
ثریا:
به عشق دیدن تو من ،سجده بر آب میکنم
وضوی دیدن تو را ،من ز شراب میکنم،،،،
|
|
|
|
|
دلسوخته ترین سوته دلم من به دو عالم
گر پرس کنند از تو چه گویم که چه حالم
|
|
|
|
|
هر چه گفتم ، (هل من ناصر...) کسی یارم نشد
هیچکس تیمارگر این قلب بیمارم نشد
|
|
|
|
|
میان مسجد و میخانه راهیست،،،
که هم راهست ،و هم گسترده دام است،،،
|
|
|
|
|
یارب ببین دنیای عاشق سوت و کور است
از قلب مجنون تا دل لیلا چه دور است
|
|
|
|
|
کوروش برخیز و ببین چند لایک داری
برخیز ببین در مرز و بومت خاک داری
|
|
|
|
|
شنیدم که کارگر زاده ایی ، وقت کار
بخورد سیلی سخت، از روزگار
|
|
|
|
|
پیغام دادی ، ای سیاوش یک کم آدم شو..
در بزم عشق و عاشقی سردار بی غم شو...
|
|
|
|
|
سه چیز آید ، به کارت، وقت پیکار
تفنگت، مونست ،با اسب رهوار
|
|
|
|
|
تا کی به پیله منتظر ، در حسرت پروانه گی
دردی کش میخانه ام ، ما را چه به فرزانه گی
|
|
|