يکشنبه ۲۷ آبان
اشعار دفتر شعرِ دل واژه شاعر هدیه قادری( مهتاب)
|
|
کاش میشد فهمِ یک دیوانه را تعبیر کرد
درکِ خود را به شعورِ زندگی زنجیر کرد
کاش در پیچ و خمِ افسا
|
|
|
|
|
خنده ام حاکی از آنست که حالم خوب است
عذر میخواهم اگر چشمِ دلم مرطوب است
چه کسی گفته که سخت است ف
|
|
|
|
|
هر ورق از باورم یک دفتر از دیوانگی ست
راز پرواز و عبور از ورطه ی بیهودگی ست
در خیالاتم تمنای سفر
|
|
|
|
|
جانا چه عزیزی تو که در فالِ من هستی
آغاز بهار و مطلعِ سالِ من هستی
تحویل دَهَم سالِ پر از غصه
|
|
|
|
|
دلــــداده ی من باید، یک عاشقِ رَد باشد
در صفرِ وجودِ من با حوصله صد باشد
|
|
|
|
|
پاییز دوباره پاییز...
فصلِ تکرارِ پایان ها ،پایانِ تکرارها
قرارِ عاشقانه ی برگهای زرد
در جَوارِ خ
|
|
|
|
|
من امشب
سمفونیِ یک لبخندِ تلخ را
به موازاتِ زخمه های زندگی
بر سیمِ زمان می لغزانم
|
|
|
|
|
تا کی از دردِ دلم باتو بگویم، بس نیست؟
بغضِ انباشته در تابِ گلویم بس نیست؟
تو مرا در همه جا
|
|
|
|
|
من شبیه توام ای شب ؛ بنشین که دردمندم
شب سرد و ساکت من ؛ شب تاریک و بلندم
|
|
|
|
|
می روم با کوله باری از جفای روزگار
آسمان لطفی بکن بر بیکسی هایم ببار
|
|
|
|
|
آه ای پاییزِ سرد
بگو عاشقانه هایم را
چه کسی پرپر کرد؟
|
|
|
|
|
می رسد روزی که من هَم، عشقِ تو از دل بِرانم
در پیِ آزارِ قلبت، از رَهی غافل نَمانم
بی خبر از
|
|
|
|
|
باز آی و غبارِ غم از این دل بِزُدا یار
ای مونسِ جانم که تویی محرمِ اسرار
گو سر به بیابان بِنهَم؟
|
|
|
|
|
رؤیاهایم
رنگ باخته اند
و کابوس
گلِ سَرسبد است
|
|
|
|
|
روزها می گُذرند
و تو در سایه ی اِبهامِ حقایق ، خوابی
تو چرا غمگینی؟؟؟
|
|
|
|
|
عشق است که شیرازه ی آغاز جهان است
وآن است که سرمنشأِ خل
|
|
|
|
|
ای دلِ مَستم دِگر هوشیار شو
خوابِ غِفلت تا به کَی؟ بیدار شو
بارها بازیچه و رسوا شدی
از جَفای ب
|
|
|
|
|
بیایید ، بیایید ، جَمیعِ تشنه یاران
بِشویید، بِنوشید زِ آبِ چشمه ساران
بِگویید ،خوش آمد بهارِ فی
|
|
|
|
|
ای عَزیز، ای همنشینِ لحظه های نابِ من
تَرجمان ِشعرِ من، ای معنیِ عاشق شُدن
هر چه می خواهی
|
|
|
|
|
من همان مست و خراب و واله ای هستم که بودم
بنده ی عشقم ، ز
|
|
|