يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
من و تو دو خط موازی روانه قیامتیم...
|
|
|
|
|
باد ازچه رو به من می آورد عطرِتنت؟
|
|
|
|
|
مرغ زیرک می کند پرواز از دام قفس ..
|
|
|
|
|
باباجوناونجاتاریکهمیدونم
براتومنلالالاییمیخونم
|
|
|
|
|
عشق بوی شعروخنجرمیدهد
عشق احساسی مکررمیدهد
عشق می باردکه برخیزدسرود
می نوازداوج های بی فرود
|
|
|
|
|
اندوهِ سبز است
انبوهِ مزرعه
درچشمان خوشهچین
اشکان ملک پور
_________________
اشکان_ملکپو
|
|
|
|
|
در بحر وجود مثل یک قایق باش
درچشم همه اگر شود لایق باش
می گویم و بعد من همه می گویند
با هر نفس
|
|
|
|
|
درود بر شاعران و ادیبان گرانقدر
|
|
|
|
|
چشماتو وا کن که بازم سحر شه
|
|
|
|
|
ایام این زمانه سراسر به کام نیست ...
|
|
|
|
|
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
.
.
خمیده از دو سه شاخه غزل چو
|
|
|
|
|
شعرهای یک زن دلسرد می دانی که چیست؟
|
|
|
|
|
صدای باران را می شنوم
هوا گرگ و میش است
اما من کجا و خواب کجا
|
|
|
|
|
می گردم در این شهر پر تمسخر ...
|
|
|
|
|
از پپیش دیدگان شما نیز بگذرد
|
|
|
|
|
بدید ؛ ماه و ستاره برند فرمانش
گمان نکرد که روزی رسد به هجرانش
|
|
|
|
|
چقدر از غم شبهای تار بنویسم
عمل رهاکنم و هی شعار بنویسم
|
|
|
|
|
طره ی گیسوان پوپک ،
بر شانه های نحیفش زنجموره می کرد .
|
|
|
|
|
وقت آن رسیده
بعضی واژه ها را غلط نوشت
|
|
|
|
|
نبضِ دلـم به پلـکِ دو چـشمِ تو میزند
وای زل نزن گلم که دلم سکته میکند
|
|
|
|
|
«رقص، پای دار!!»
...چه زیبا بود آن هنگام که باد
در اعتراض به خورشیدستیزان دیار
پیکرت را به رق
|
|
|
|
|
با لرزش اندام حسی
مدام
نگاه اش را
|
|
|
|
|
دنیای من را در خفا با غم سرشتند
|
|
|
|
|
«دريای اشک» (پیشکش به همۀ م...)
چشمهایم بال گشود
دل آسمان را بویید
سخت، گرفته بود!
آهنگ گریه
|
|
|
|
|
چقدر بی تو اسیر گریستن باشم
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
کابوس تلخ ودردناکی است
بیداری!!
|
|
|
|
|
راه بر من نبند بگذار بروم
|
|
|
|
|
تمثیل شد زبلعم باعور چون دعا.............
|
|
|
|
|
یک دسته گل سپیدباهردویمان
گل هدیه عشق است به ماهردویمان
هرلحظه صدای مرگ می آید اگر
عاشق نشویم بی
|
|
|
|
|
حرفی برای گفتن اگر مانده، گوشی برای شنیدن نیست
از هر کجای حادثه برگردیم، راهی برای رسیدن نیست
|
|
|
|
|
من از چشم تو می نوشم که نورم را بیفزاید
مسیرم را کند روشن حضورم را بیفزاید
|
|
|
|
|
انگشتانی که پیانو می نوازند
|
|
|
|
|
الا ای روح زندانی ؛ که کاری جز فرارت نیست
چه دارد پرده بالا ؛ زمین جای قرارت نی
|
|
|
|
|
آسمان مالِ من است
مثلِ چشمِ تو که آبی به تنش می آید
|
|
|
|
|
گفتن نمیدانم در بعضی موارد به معنی نادانی کلی نیست
|
|
|
|
|
باران شدند و باریدن آتش نشان ها
تا خاموش کنند آتش شعله ها
سوخته بال و پر پروانه ها
مانده در این
|
|
|
|
|
... در آن لحظہ کہ خورشـید از پس پرده تو را دزدانہ مےپایـد
و گہ با پرتو دستے تو را از خواب مےگیرد
ز
|
|
|
|
|
گیسو پریشان میکنی یکباره روز شب می شود
حال و هوای خوب من گرمایی از تب می شود
|
|
|
|
|
به یک بوسه دوسه صد نازمیکرد
|
|
|
|
|
همین میانه و کمی بیش تر....
یک آغوش گرم و تنِ خسته ی تو
بوسه ی عشق بر روی پیشانی ات
|
|
|
|
|
باشد برو دیگر سراغت هم نمی آیـــم
|
|
|
|
|
سالهاست که صورتم را با کف دستان پینه ام ،
به شقایق های داغدیده بدل کردم
|
|
|
|
|
رنگ اشعارت چه بی رونق شده در دفترم
|
|
|
|
|
چه گلهایی که از آتش نشان رفت
فراوان گریه کن جان از میان رفت
همه سوی خــــدا رفتند دیـــــــــدیم
|
|
|
|
|
بسوز ای دل که سوزت آشنا کرد
مرا با آتش این شهر خاموش.
سمیراعزیزی
|
|
|
|
|
قبل از تو واسم زندگی انگار
تصویر گنگ جاده توو مه بود
تو اومدی توو جاده ی قلبم
هرچی مهٍ نابود شد ن
|
|
|
|
|
هر روز صدای نواختن نت های درهم تنبور نوازنده ی زبر دستی که انگار ناشنواست...............
|
|
|
|
|
همه ی اختیار را می خواهد
خودکامه
ما
همه
|
|
|
|
|
در ترافیک خیابان چند ساعت مانده ام در فکرتو
|
|
|
|
|
مرثیه شام غریبان حضرت زهرا
|
|
|
|
|
باران که میبارد
به یاد می اورم همه ی بودن هایت را...
باران که میبارد
|
|
|
|
|
دختر رز همسایه ی دیوار به دیوار .
نفوذ جنون های ادواری کهن ،
و تحمیل تفکر دور از عقلانیت .
|
|
|
|
|
اتفاق ناگواری قلب ِ تهران را شکست
|
|
|
|
|
عموزنجیرباف !
کاش الان اینجا بودی
تو روزای سختی
کنار ماها بودی
|
|
|
|
|
به باغِ بی بَرِ عمرم بهار باید و نیست ...
|
|
|
|
|
به شیرینی بوسه ای از ماهتاب،خواهم خواند
|
|
|
|
|
دستم رسد بر معجرت، مویت پریشان میکنم
با بوسه های بی امان، غم را گریزان میکنم
لختی نیاسایم ز دیدا
|
|
|
|
|
هواچقد خوبه حالا که تو هستی
چشماتو رو هر چی غصه بوده بستی
|
|
|
|
|
سوختن در آتشی که هیزمش قلبت بود
زیستن در دوزخی که تا ابد سهمت بود
|
|
|
|
|
سمت قهوه خانه ای رفتم...
گفت: چه می نوشید؟!
گفتم:
یک فنجان شعر!
یک جرعه غزل!
|
|
|
|
|
دل نوشته ها
نوشته هایی هستند که
از تو می ایند.....
|
|
|
|
|
من اگرنقاش باشم ، نقشِ تو... آن بِکَشم
|
|
|
|
|
تیشه ام گم نشدست
بینیازش گشتم
|
|
|
|
|
من تشنه به دیدارِسراب آمده ام
دل تنگ از آمالِ بر آب آمده ام
ازطعنۀ خویش و محنت بیگان
|
|
|
|
|
چون آمدی بپرس از آتش، نشانی ام
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |