پنجشنبه ۲۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ پینوپروک (دفتراول) شاعر عنایت اله کرمی
|
|
در کاروانی ز هم پاشیده و
حیران ،
گم گشته در رهی بی نام و
بی نشان ،
ز دیدبان ،
خوردنِ پنبه
|
|
|
|
|
ای خدای جمال وجان وجهان
وی که آگه تویی به سر نهان
صاحب قدرت و جلال تویی
مالک بی شری
|
|
|
|
|
سنگی ز روی تکبر به شیشه گفت
آیا توهیچ دمی کرده ای درنگ
روزی اگربه تنت ضربه ای زنم
طعمِ حیات به ک
|
|
|
|
|
عاشق دنیا و جمالش شدم
غرق تمنای وصالش شدم
تا به خود آیم که ام و از کجام
در به د
|
|
|
|
|
کوتََه سفری به زادگاهم کردم
اسبابِ شرر به دل فراهم کردم
با چشمِ دلم گذشته ها را دیدم
|
|
|
|
|
خاک غربت خواب نازم را گرفت
زنگ تکبیر و نمازم را گرفت
باد غربت یاد یاران پاک کرد
سینه را تنگ و دل
|
|
|
|
|
بود روزی درکنار درّه ای
در چرا یک گلّۀ پربره ای
صاحب آن بود پیری برزگر
ب
|
|
|
|
|
آزرده خاطرم ز گل و خار زندگی
بی رغبتم به ذره و خروار زندگی
پیر و پریشان شدم از این همه ریا
مکر و
|
|
|
|
|
روزی فگار وخسته دل از کارِ روزگار
رفتم برون ز خیمۀ غمبارِ روزگار
رنجور و معتر
|
|
|
|
|
دلم گرفته ازین دارِ غم نشان
ازین جماعتِ بی عارِ بی نشان
ازین تقلّب و جهل و جمودشان
|
|
|
|
|
همواره همدمِ راه منی عزیز
همچون ستاره وماه منی عزیز
درقصر بلور قلبم بدون شک
من
|
|
|
|
|
پیری نشسته بود کنار یکی گذر
تا که شود دلیلِ غریبانِ رهگذر
از قصد و مقصد راهی بگ
|
|
|
|
|
صبح امروز
که با غُرغُرِ گوشی
نَفَسِ خواب شبم بندآمد
بعدِ یک چند
|
|
|
|
|
ای گوهر گلرنگ ثمین آزادی ای تاج دلارای زمین آزادی
ای ماه ستاره بر جبین آزادی ای ا
|
|
|
|
|
صبح یک تابستان
وقتِ بیدار شدن
طعم یک حسّ غریب
به سراغم آمد
|
|
|
|
|
بارِ دگر دولتِ سبز بهاران رسید
بوی گل لاله وبانگِ هَزاران رسید
پهنۀ دشت ودمن ، سخرۀ فر
|
|
|
|
|
چرا نظر به حال خرابم نمی کنی
چرا مرا به هیچ حسابم نمی کنی
چرا مرا به حال خودم وا نهاده ای
فکری
|
|
|
|
|
عزیز ماه عذارم چرا نمی آید
دوای جان نزارم چرا نمی آید
توان پای یمینم کجا گذر دارد
معین دست یس
|
|
|
|
|
اگر صدای نالۀ بلبل ز باغ می آید
اگر هوای ابری و بوی فراق می آید
اگر بجای نغمۀ قم
|
|
|
|
|
آدمی زاده به دنبال بقا می گردد
دائما درپی ارضای هوا می گردد
دربراهوت به دنبال زمینی پرگل
باغی
|
|
|
|
|
شادمانی نعمتی ذی قیمت است
شادمان سرشار از امنیت است
شادمانی از غناء ح
|
|
|
|
|
ما همه باهم لجاجت می کنیم
پای بر ناحق سماجت می کنیم
راه و چاه عشق را گم کرده ایم
|
|
|
|
|
سفر کردم به جایی در جوانی
برای درک عشق و مهربانی
به جایی که گل و پروانه باشد
شرا
|
|
|
|
|
من و مهتاب شبی در ساحل
شاهد پهنه دریا بودیم
موج در آمد وشد بود
سکوت می لرزید
|
|
|
|
|
ما به کجا اینچنین زار و دوان می رویم
بهر چه اینگونه ما دل نگران می رویم
|
|
|
|
|
بیا رفیق مرا زین همه جفا برهان
از آشنای کمین کرده در قفا برهان
مرا ببر به پای درختان سبز مراد
ز
|
|
|
|
|
من یک شب با سمانه تنها بودم
پنهان ز نگاه و حرف تن ها بودم
فارغ ز هیاهوی برون از خانه
|
|
|
|
|
من از آن دشنۀ عریان
که قصد جان من دارد
نمی ترسم
|
|
|
|
|
به دل دارم کلام ماندگاری
عنایت کن اگر آموزگاری
تو که امروز جای ا
|
|
|
|
|
مردان آزاده که سودا نمی کنند
حق را فدای راحت فردا نمی کنند
وصلند به رود خروشان زندگی
|
|
|
|
|
با کلاف زندگی ور نرویم
شاید از روی ندانم کاری
باعت چرخش و قل خوردن آن
به سوی یک گره کور شویم
|
|
|
|
|
خدایا من تورا هرآنه دیدم سحرها وشب وروزانه دیدم
میان باغ و بستان ومزارع سرکوه و کم
|
|
|
|
|
مرا با کاسبان سفله کاری نیست هیهات
مرام گزمه های مست یاری نیست هیهات
نگارم نقش بسته بر همه اجز
|
|
|
|
|
دید گرگی گله ای را در چرا
شاد گشت وگفت ای شکر خدا
روزی امروزماهم حاضراست
همچوخوانی
|
|
|
|
|
من تشنه به دیدارِسراب آمده ام
دل تنگ از آمالِ بر آب آمده ام
ازطعنۀ خویش و محنت بیگان
|
|
|
|
|
بگذار یک دل سیر
نرم و آرام
به آهنگ زمان گوش کنم
بگذار یک دل سیر
به تماشای تصاویر زمان بنشینم
|
|
|