پنجشنبه ۲۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
سفر کردم به جایی درجوانی برای درک عشق و مهربانی
به جایی که گل و پروانه باشد شراب و سنبل و پیمانه باشد
به آنجایی که جایی خوانده بودم اگر مستأصل و درمانده بودم
برای امن وآرامش بکام است به غیرازعاشقی آنجا حرام است
درآنجا خیرمندان خانه دارند کبوترهای خندان لانه دارند
در آنجا هیچ مسکینی نباشد نشان از عقده و کینی نباشد
همه مستغنی ازمال ومنالند بری از رنگ دنیا و زوالند
در آنجا سائلان پیوسته مستند حظیظ جام صاحبخانه هستند
به آهنگ سرای دلربائی به امید شفائی التجایی
رسیدم من به پردیسی که باید سیاوش را فرنگیسی که باید
هوا پاک و معطر بود آنجا پر از انوار برتر بود آنجا
سراسر باغی از آیینه بودش گمانم صبح یک آدینه بودش
تمام رنگها فیروزه ای بود طلایی آستان و روضه ای بود
ز هر قوم و قبیلی دیدم انجا چه صفهای طویلی دیدم آنجا
تمام طاق لبریز از دعا بود پراز صوت تمنا از خدا بود
عجب بیچارگانی دیدم آنجا زخود بیگانگانی دیدم آنجا
یکی بیمار بود و ناله می کرد گله از مردمان هاله می کرد
یکی دیوانه بود و داد می زد حروف بسته را آزاد می زد
یکی درمانده بود از بی پناهی گریزان از صواب و از مناهی
یکی ازنام حسناجامه میساخت یکی جان هدیۀ جانانه میساخت
یکی ابر بهاری بود و باران یکی خونین جگرازهجر یاران
جوانی ساکت ازجنس غریببان نشسته گوشه ای سردرگریبان
گروهی آنطرفترخواب بودند اسیر خواب های ناب بودند
من بیچاره حیران مانده بودم میان خیر و خذلان مانده بودم
فرو افتاده بودم در خیالات غریب وعاجزازتوصیف حالات
ز پیری که درآنجا درگذربود پری دردست و خدمتکاردر بود
نمودم پرسشی ازروی امعان که ای آقا سؤالی دارم از جا ن
خبردادند اینجا شهرعشق است غمی ارهست تنها بهرعشق است
دراینجا سائل ودرمانده ای نیست گرفتارو زهرجامانده ای نیست
در این خانه همه در احترامند همه پاک و نجیب و با مرامند
بگوپس این همه آه نهان چیست نشان مکنت این بندگان چیست
چرا آه از نیازودردمندی است دعاها ترجمان آزمندی است
چرا اینجا اثرازعاشقی نیست خبراز لاله و از رازقی نیست
همه بیمار و بی یار و غریبند ز نعمت های دنیا بی نصیبند
یکی سر در گریبان تشنه آب گروهی بی خبرازآب در خواب
کجا شد آن حریم امن و آرام لب خندان و چشمان دلارام
چرا دلها بدنبال سراب است بگو افزار یا معنا خراب است
بگفتا ای جوان چندان جوانی که فرق صاحب ومهمان ندانی
یکی صاحب یکی مهمان ببیند یکی راهب یکی رهبان ببیند
یکی با آزمندان می نشیند یکی بر فرقدان مأوا گزیند
همه میهمانها اینجا عزیزند رضی و کامیاب ومستفیضند
اگرفردی به خوردن آشنا نیست مقصرصاحب مهمانسرا نیست
همه فرهاد شیرین میزبان است تباین از زمین تا آسمان است
چنانکه میزبان تنهای تنهاست تفاوت در سیاق میهمان هاست
یکی بیش و یکی کمتر بخواهد یکی خیش و یکی افسر بخواهد
یکی با قطره ای سیراب گردد دلش بحری زعشق ناب گردد
یکی در بحراما درکویر است به گرداب هواهایش اسیر است
یکی ازفرط سیری خواب گشته یکی از تشنگی بی تاب گشته
عمل آن به که توپروانه باشی به گرد شمع صاحب خانه باشی
اگر سودای مشق عشق داری قدم بر جای پای او گذاری
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام خانم عجم بانوی بزرگوار از توجه و محبت سرکار صمیمانه تشکر میکنم | |
|
سلام جناب استکی عزیز ممنون حضور و مهربانی جنابعالی هستم | |
|
سلام جناب دژآگه عزیز قدردان محبتهای همیشگی شما بزرگوار هستم پاینده باشید | |
|
سلام جناب زارع عزیز ممنونم نظر لطف شماست عزت و سلامتی شما را خواستارم | |
|
سلام و عرض ارادت جناب رمضانی عزیز بسیار مسرور و مفتخرم که پسندیدید ممنون مهربانی شما هستم چشم حتما سعی میکنم از واژه مناسبتری استفاده کنم پاینده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
بسیار زیبا و حکیمانه بود