پنجشنبه ۲۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
عاشق دنیا و جمالش شدم
غرقِ تمنای وصالش شدم
تا به خود آیم که ام و از کجام
در به درِ مال و منالش شدم
خار ، پسندیدم و در جای گل
شاپرکِ بی پر و بالش شدم
شاخه پر از میوۀ شیرین بود
طالبِ آن میوۀ کالش شدم
غافل از ابروی خم و زلفِ یار
خیره به زیبایی شالش شدم
لب که لبالب ز بسی راز بود
عاشق و دلدادۀ خالش شدم
کوچه و بازار ، همه حال بود
من به رهِ قیل و مقالش شدم
عمرکه کوتاه تر از خواب بود
دلخوش با هفته و سالش شدم
علم و سیاست همه تفریح روز
مضحکۀ دستِ رجالش شدم
شمع ، چو روشن به برِ باد شد
منتظرِ مرگ و زوالش شدم
در پی نوشیدنِ یک قطره نور
وصل ، به انوارِ زلالش شدم
چشم گشودم چو به رخسارِ او
محوِ تماشای جمالش شدم
مست ، زدم دست به دامانِ او
غرق ، به دریای کمالش شدم
خِ و الف ریخت به جان و دلم
زنده و بیدار ، به دالش شدم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و عارفانه بود
"علم و سیاست همه تفریح روز
مضحکۀ دستِ رجالش شدم"
و البته مبین مشکلات جامعه