پنجشنبه ۲۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
خاکِ غربت خوابِ نازم را گرفت
زنگِ تکبیر و نمازم را گرفت
بادِ غربت یادِ یاران پاک کرد
سینه را تنگ و دلم را چاک کرد
آبِ غربت کام را آلوده کرد
دیده را از دامِ دل آسوده کرد
آتشِ غربت رجا را دود کرد
زهرِ تنهایی طرب نابود کرد
راهِ غربت جسم ها را خسته کرد
کاه را کوه و زبان را بسته کرد
کرده غربت ریش این جان مرا
بیش کرد ه حزنِ انبانِ مرا
رنگِ غربت رنگ سردِ آبی است
چشمها در حسرتِ شادابی است
عشق ها در مال معنا می شوند
دیوها بر پرده رعنا می شوند
صورتکها مایۀ سرگرمی اند
کینه ها در دل نشانِ نرمی اند
با زبان ، مردم رفاقت می کنند
کاسبی ها با شقاوت می کنند
حرفها نا ژرف عنوان میشوند
دسته ها اینگونه بنیان میشوند
خانه ها آباد و دلها مرده است
رنگ بی قیدی به آنها خورده است
هیچکس با رنگ تو همرنگ نیست
فکرها کوتاه اما تنگ نیست
رنگ ها حرف از تعامل می زنند
نقش فرشی از تساهل می زنند
نقشه ها را با مدارا می کشند
طعم شیرین هدا را می چشند
حسِ خوبی زین تحمل می کنی
مثلِ احساسی که از گل میکنی
گل پر از خار است اما دلپذیر
این طبیعت در گل است و بی نظیر
کاش این گلها بروید در وطن
با صفا گردد هوای روح و تن
باز گردیم و ببینیم خانه را
محفلِ شمع و گل و پروانه را
نه غریبی مانَد و نه غربتی
نه ز انسانی بریزد حرمتی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود