سه شنبه ۱۸ دی
اشعار دفتر شعرِ مطلع تنهایی شاعر شریف شریفیان
|
|
پنجره ها
آشفته خواب پنجره هارا ندیده ای
در چار سوی عشق خدا را ندیده ای
ای نازنین تو دیر رسیدی ک
|
|
|
|
|
ای درد، ای رفیق همه سالهای من
من در قفای یار و تو هم در قفای من
|
|
|
|
|
زندگی یک سراب و دیگر هیچ
میرود باشتاب و دیگر هیچ
|
|
|
|
|
آمدی آمدی چه بی هنگام
آفتابم رسیده برلب بام
آمدی زخم کهنه تازه کنی
آمدی تا کنی مرا بدنام
|
|
|
|
|
مات رخسار او شدم عمری
غزلم ناسروده باقی ماند
در غیابش به جام روکردم
آبرویم به دست ساقی ماند
|
|
|
|
|
یارا بیا و جامه ی احرام ده مرا
|
|
|
|
|
چقدر از غم شبهای تار بنویسم
عمل رهاکنم و هی شعار بنویسم
|
|
|
|
|
بیا که تاتونیایی غزل بد آهنگ است
برای عطر حضورت دل غزل تنگ است
|
|
|
|
|
آن یار سنگین دل کجا، دستی بر آغوشم کند
لب بر لبم بنشاند زان غنچه مدهوشم کند
من بلبلی حسرت کشم چو
|
|
|