یارا بیا و جامه ی احرام ده مرا
فیض رهایی از همه اصنام ده مرا
راهی بسوی وصل خود الهام ده مرا
"حرفی بگو و از لب خود کام ده مرا
ساقی زپا فتاده شدم جام ده مرا"
ای ماه من بتاب و بچشمم عیان بیا
تاعمر من خزان نشده باغبان بیا
ای تاج سروری بسر دوستان بیا
"فرسوده دل زمشغله ی جسم و جان بیا
بستان زخود فراغت ایام ده مرا"
راز مرا بپیش رقیبان عیان مکن
اشکم زدیده از سر حسرت روان مکن
معشوق باش و خون به دل عاشقان مکن
"رزق مرا حواله ی نامحرمان مکن
ازدست خویش باده ی گلفام ده مرا"
مهرت اگر چه عهد شکستی زدل نرفت
با غیر دوست گرچه نشستی زدل نرفت
عشقت چوعشق خالق هستی زدل نرفت
"عمرم برفت و حسرت مستی زدل نرفت
عمری دگر زمعجزه ی جام ده مرا"
اول بیا و بادل ما یک سبو بزن
تیر خلاص بردلم از روبرو بزن
گر میزنی به دیده ی منت نکو بزن
"ای عشق شعله بر دل پر آرزو بزن
چندی رهایی از هوس خام ده مرا"
شوق وصال از دل سرمست من مگیر
این عشق را زصفحه ی پیوست من مگیر
ای هستی ام بیا و همه هست من مگیر
"جانم بگیر و جام می ازدست من مگیر
ای مدعی هر آنچه دهی نام ده مرا"
رفتیم و راه عشق به مرز جنون رسید
ما از وصال یار نگشتیم نا امید
یاران باوفا همه در راه حق شهید
"مرغ دلم بیاد رفیقان بخون طپید
یارب امید رستن از این دام ده مرا"
ماییم و درد و غصه و این رنج بیشمار
چون باختیم قافیه را در چنین قمار
گل رنجشی نداشت زهمسایگی خار
"بشکفت غنچه ی دلم ای باد نوبهار
خندان دلی بسان (امین)وام ده مرا"
گرچه "شریف" خانه ی بختم خراب شد
شمع وجود در شب دیجور آب شد
گل غنچه کرد و واشد آخر گلاب شد
ساقی بیا که خون دل ما شراب شد
روزی وصال یار دل آرام ده مرا
دلنشین و زیباست