يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ سپید بلند شاعر مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
|
|
شب
گل زنبقِ تن پوش مرا
به خیالِ وطن آغوشت...
|
|
|
|
|
ادامه داری
در حروف آغوشم،
قصیده ی آرامش!
|
|
|
|
|
نامه هایم پر شد
از تو و مثنوی دیدارت
تو بیا زودترم
نکند دستانِ سرد و بی رحم خزان
بزند صاعقه ی ن
|
|
|
|
|
به طلوع غزل و قافیه ها
به شتاب سفر ثانیه ها....
|
|
|
|
|
ورق ورق
خشت به خشت
بُرّ میزنم
دفتر آغوش تو را
|
|
|
|
|
1-مهرزاد من!
تو پادشاه هفتم را خواب می دیدی
من قصر آغوش تو را
ملکه شدن...
پ.ن:گاهی رویای بودنت
|
|
|
|
|
بیا فصل غزل با تو بهار است
بدون تو دل من بی قرار است
سلام آشنا اندر کویری
صدای تو نوای چنگ و تار
|
|
|
|
|
مهر تو آغاز رقص واژه هاست
از تو گفتن بهترین کار من است
|
|
|
|
|
شعر هم میداند
که غم قافیه هایم با تو
غربتی کوتاه است
|
|
|
|
|
هر شب
با خود می برد مرا،
سیال خیالت
و من عروس دریای آغوشت
می شوم
|
|
|
|
|
مدیترانه ی آغوشت
مادر هزاران ترانه
|
|
|
|
|
این روزها
من و تو خلاصه شده ایم
در وقت بخیرهای بی جواب
پشت پلک شب این تنهایی
گل خورشید،
|
|
|
|
|
سُر می خورد
سورتمه ی شعرم
بر سپید خیال تو...
|
|
|
|
|
گریه
طوفان حسودی ست
که گل سرخ لبخند را
|
|
|