جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
دیدِها بسته گشته از حی یَل
|
|
|
|
|
ای شعر جلد من هر جا که پریده ای
هر گوشه ی حزین که بی من خزیده ای
|
|
|
|
|
خوشه های انگور،
همچون لوستْرهایی ،
خودنمایی میکرد ،
به گوشه های آن گور
|
|
|
|
|
گفتی بزن به سیم بی خیالی
زدم نشد
مغزم دمی رها
ز کهنگی طاق و طاغیان
|
|
|
|
|
.....کشتگان کوی منا.......
آنقدر گرد
شمع گشت
تا
بالش بسوخت
آتشی در جانش
آتش میفروخت
|
|
|
|
|
ای چشم من از دوری ات ، گریان شود پر آب تر
|
|
|
|
|
از زمین و از هــــــوا دل می بری
ازدل وازدلبــــــــرا دل می بری
هرکسی بینــــد تورا دل می دهد
ا
|
|
|
|
|
✍🏻در این نیزار غم هر نی رادیدم فغان وناله ای دارد،
به ایزد می رسید از دست دل این آه و فریادم،،
|
|
|
|
|
مانند خودم تشنهی بوسیدن باش
|
|
|
|
|
ماه در میخانه می تابید گفتم یاحسین
روی دلها نور می پاشید گفتم یاحسین
|
|
|
|
|
نوشتهام از زلفی سیاه و چشمانی
چون شب
شبزندهدار شدهام هرشب
|
|
|
|
|
دلم از دست عالم گشته پر درد
زمان هر لحظه اش بر من جفا کرد
|
|
|
|
|
بر بستری از عطر نمناک شب و بیشه
در اتصال خاک و تن، از قلب تا ریشه
در انحنای جاذبه، از عمق اندیشه
|
|
|
|
|
با حیله و ترفند مخِ شاهم زد
|
|
|
|
|
درکم نکنی خودت که دلداده نبودی
|
|
|
|
|
❗️یک
خیابان رفت و آمدها را حساب نکرد
خانه خراب / کوچه ها
|
|
|
|
|
حراسان سم ستاند سرزد نهالِ دیوِ مردافکن
|
|
|
|
|
اگرچه اشک مرا بی دلیل در آورد.....
مرا زِ آب و گِلم بی بدیل در آورد
|
|
|
|
|
آن عقل که با عشق در افتاد ، بر افتاد
|
|
|
|
|
تو اِی ساقی دوران سیاه مست
از وقتی تو ازمعشوق گفتی ،
آن حالِ سیاه مست با من هست
|
|
|
|
|
تهی گشتم از شعر و ترانه
از خیال و خواب و
شبهای بی بهانه
از صدای باران
وقتی که میبارد
از طلو
|
|
|
|
|
حسرتی هست فقط بر دل من تکراری...
|
|
|
|
|
سپرده ام به درد
به غم به غصه
نایم را
بریده اند
هر سه اهریمن
به جان صدایم را
من آن شاعره ی
|
|
|
|
|
سوگند به آن خوشه که از خاک بر آید
در خرمن هستی سبک و خوار چو کاهیم
|
|
|
|
|
....دیش لمبو......
یک گوشه دنج
مثل خونه
مشتی حسن
که
کلاهش
پس معرکه بود
|
|
|
|
|
اربعین آمد و غوغا است بیا تا برویم
موکب عشق مهیا است بیا تا برویم
|
|
|
|
|
وعده گاه پوچ دادی، این وعده دیداررا
|
|
|
|
|
نافله آغاز شد قرب حق دیدار شد
حال با روی صفا جان و تن بیدار شد
نافله گشته شعور شعر گویم
|
|
|
|
|
قرص کَنکُو نه ، کُنکُور می خورم
حرص نبود کار با مُول می خورم....
هی وول و سر در گول می کنم....
|
|
|
|
|
میروم
تنها سوی این جاده ی بی انتها؛
مانند برگ، روی آبی روان
از دشت ها و باغ ها گذرمی کنم
چون آه
|
|
|
|
|
در مکتب ما آنچه روا هست... چرا نیست؟
|
|
|
|
|
جنس کفشم شور عشق ، من با هرچه که داشتم
می دویدم ، می دویدم
|
|
|
|
|
چون خودروی نـیسانـم و بار یَـدکـم " رنـج "
هــردم کِــشَـم هــمــراه خـودم بـار یـدک را ..
|
|
|
|
|
حال من، حال و روز خوبی نیست
آه اما سکوت باید کرد
مثل تنها درخت این خانه
دستها را قنوت باید کرد
|
|
|
|
|
فنجانم
بر لبم
بوسهی فال میزند
قهوهی خیالت
|
|
|
|
|
می وزد و باد و می کشد باران
سرمه در چشم دختر پاییز
|
|
|
|
|
خدایا احتیاج هر کس و ناکس مکن ما را
به غیر خویش دیگر هرزهی اقدس مکن ما را
بدهی از خوان نعمات خودت
|
|
|
|
|
گفته ای جایی که «لابی» میوه ای از هند هست!
دیده ام من در هتل! هم، از سیاست گپ بزن
|
|
|
|
|
با من اندکی مدارا کن ،
تو اِی دنیای کج مدار
|
|
|
|
|
واژه ها در ذهن به رژه می روند
به اشک پناه آوردم
شوق پرواز دارم
اما بالی برای پرواز نیست
گیسوان
|
|
|
|
|
ناله و فریاد دمی کاش مرا چاره بُدی
|
|
|
|
|
حرف هایی هست که نمی توانم بگویم
شاید روزی آنها را برایت رقصیدم،
|
|
|
|
|
یک تو ز میان کائنات ما را بس
|
|
|
|
|
گَهی بِنشین و با خود مَجلس شُد..
|
|
|
|
|
دیوانه ای که سر به سرم می گذارد و
عاقل نمای جلوه ی رسوایی ام کجاست
|
|
|
|
|
.......تا مادر هست زندگی هست
وقتی
خط میکشی
سیاه
میشود
|
|
|
|
|
هرکس نبود کس که تو دل بسته شوی
بر دورو برش سبزه صفت رسته شوی
چند روز توخوش گویی وشیرین شنوی
آن خس
|
|
|
|
|
در قرب آقا
که همه کار الی الله بود
|
|
|
|
|
وقتی نگاهت لای در جان داد
من بودم و دیوانه ی اشعار
یعنی شبانه واژه هایت را
در مدفنی از عشق جا بگذ
|
|
|
|
|
از خود بریده از تو گسستم نیامدی
چشم از هر آنچه غیر تو بستم نیامدی
|
|
|
|
|
شعر میخواهم بگویم از تو اما نیستی
|
|
|
|
|
نافله آغاز عشق شور و مستی و دمشق
گشتهام من هم اسیر در بغل در پیش عشق
باز گشته نافله گیرم
|
|
|
|
|
گاه یاد عصر ماضی می کنم
با خیالم عشقبازی می کنم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |