شنبه ۱۹ آبان
اشعار دفتر شعرِ لعل بدخشان شاعر احمد محمود امپراطور
|
|
درد هزار حادثه دارد هوای ما
خون دل فلک شده آب و غذای ما
عید و برات و شام محرم به ما یکیست
مسکن
|
|
|
|
|
آفتاب ما به زیر ابر ها افتاده است
نامه ای تقدیر بر دست بلا افتاده است
دفتر گلزار را روزی که بلبل
|
|
|
|
|
همچون پلنگ گشنه ای بیدادگر بیا
چون آهویی رمیده ز دام سحر بیا
من عاشقم دوا نکند بهر من اثر
|
|
|
|
|
گنجیم که ما بها نداریم
راهیم که انتها نداریم
زخم سر زخم ناعلاجیم
در مانده ایم و دوا نداریم
با آن
|
|
|
|
|
سنبله آمد به پایان گپ نزن
آمد از نو ماه میزان گپ نزن
روزگار است و هزاران حادثات
پیش از آن گ
|
|
|
|
|
خدایا احتیاج هر کس و ناکس مکن ما را
به غیر خویش دیگر هرزهی اقدس مکن ما را
بدهی از خوان نعمات خودت
|
|
|
|
|
ای بیوفایی بدخو آخر وفا نکردی
آنچه به غیر کردی بر آشنا نکردی
این شهر پر ز آدم باشد هزار افسوس
ا
|
|
|
|
|
بر باد کرده ژاله گل ارغوان ما
پر بسته است شوق طرب از روان ما
تیغ دو دم به جان رگ عشق میزند
بید
|
|
|
|
|
آتش زنـــــی همیشـــــــه، ای نــــو نهـــــال ما را
تاکی کنــــی جـــگر خون، با فنــــد و چــال م
|
|
|
|
|
ما بهر دشمنان وطن پل نمی زنیم
در پشت هر الاغ کسل جل نمی زنیم
پروای کس نداریم و در کشور خود ایم
|
|
|