يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ من همان شب هستم - غزلیات شاعر سعید غفاری
|
|
میخندم و میخندم، چون که دگر آزادم
میرقصم و میرقصم، سرمستم و دلشادم
|
|
|
|
|
در بردن دل استادی و در سپردنش هرگز
به جز آزار من انگار تورا هیچ هنری نیست
|
|
|
|
|
ای چرخ تو آداب جفا خوب بدانی
هرگز نشده لطف کنی خوب بمانی
|
|
|
|
|
اکسیر عشقی تو مگر، که این گونه مستی میدهی
با بوسه ای تا عمق جان در من سرایت کردی
|
|
|
|
|
چه مبارک شده آغاز جهان است انگار
|
|
|
|
|
به خیال رفتم امشب، به همان خیال واهی
|
|
|
|
|
من بر آنم که به عهد دل خود با تو بمانم
|
|
|
|
|
گرچه گنگم به زبان سینه پر از فریادم
|
|
|
|
|
من نمیدانستم در مسیر کوچه ای بن بستم ....
|
|
|
|
|
رهگذر را فکر دل بستن خطاست
|
|
|
|
|
خوبان به تو می نازند، تو را با ما گنه کاران چه کار است
مستان ز تو مِی گیرند، تو را با ما هوسبازان
|
|
|
|
|
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
نمی بخشم به او هرگز هرآنچه نیست از مارا
|
|
|
|
|
مدارا کن کمی جانا که هستم من صبورت
|
|
|
|
|
دلبرا جانان تویی ما را چنین شیدا مکن
|
|
|
|
|
از حال بدحالان خبرخواهی بپرس احوال من
|
|
|
|
|
وای اگر روزی دلم رسوا شود
|
|
|
|
|
وعده گاه پوچ دادی، این وعده دیداررا
|
|
|