پنجشنبه ۱ آذر
شعر شکسته پر شعری از بهروز دارابی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۲ ۰۱:۴۴ شماره ثبت ۱۲۳۴۲۲
بازدید : ۲۹۵ | نظرات : ۳۷
|
آخرین اشعار ناب بهروز دارابی
|
سرود دردهایم را ، در تو سروده ام
از روی بام خیال ، تو را ربوده ام
ای شعر جلد من ، هر جا که پریده ای
هر گوشه ی حزین ، که بی من خزیده ای
هر بار که پریدی در قامت خسته ام
هر سو که نشسته ای ، با تو نشسته ام
این بار دورتر اما ، سوی او پریده ای
مگر او چه بود و مگر تو چه دیده ای
بگو چه دیده ای نجوا کن غزل بخوان
ای شعر شکسته پر ، در سینه ام بمان
بهروز دارابی
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود استاد عزیز جناب حکیم ادیب محترم و گرامی ممنونم از حضور خوبتون و همچنین توجه شما استاد مزین کردید بهتون افتخار میکنم شاد پیروز و سربلند باشید الهی استاد عزیز 🙏🌹🌹🌹🦋 گیسوانش گلشنی غرق پریشانی بود بوسه هایش شعله ی شمع شبستانی بود
اهل آبادی عشق لحن خوش آوازی داشت خنده هایش آتش گرم نیستانی بود
با صدای ناله خیزش قصد جانان میکرد در دل یخ زده اش شور بهارانی بود
غم و اندوهی به پیمانه ی ایمان میریخت پیش چشم کافرِ مست چه مسلمانی بود
در تلاقی تنش زاویه ای خون ریز داشت لعبتی عاشق و الحق که گلستانی بود
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما استاد عزیز ممنونم از توجه شما دورتون بگردم 🙏🌹🌹🌹🦋
همچو سیاره ای که در مدار من به دوران نشسته ای دور از آغوش ذهن من رهایی و به مژگان نشسته ای
نه اینقدر نزدیک که در بر بگیرمت نهان ، ببوسمت نه آنقدر دور که رویای جانم را به مهمان نشسته ای
بهروز دارابی | |
|
درودها استاد عزیز جناب استکی ادیب گرامی ممنونم از توجه شما استاد عزیز مزین می فرمائید سپاسگزاری میکنم در پناه یگانه هستی بخش جهان سربلند و سرافراز باشید 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیم شما استاد
چشم هایی نگران به گناه محکوم است پلک ها بی تو ندارد خوابی شب به بیداری تو مسموم است تو نباشی کوچه ها بی آواز سرنوشت ها در هم شعرها معصوم است بین دیدار تو و خاطره ها پرده افتاده ولی از لب پنجره ها سایه ات معلوم است
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما ادیب گرامی مهربانوی جان سرکار خانم فیروز (غریب آشنا ) سپاسگذاری میکنم از حضور خوبتون و همچنین نگاه و توجه شما ، خوش آمدید از ارسال شعر زیبای قیصر امین پور ممنونم پایدار سلامت و پیروز باشید ادیب گرامی 🙏🌹🌹🌹🦋 مستی و دلبری ناهید را مینویسم آنکه می تابید را مینویسم امشب همه از دار و ندار هیچ از بود و نبود خنده های دیر و زود همگی بسته به اندوه غم انگیز تو بود
| |
|
سلام و درود استاد عزیز جناب آزاد بخت ادیب گرامی ممنونم از حسن توجه حضرت عالی به مهر بمانید و بر شعر زندگی بدرخشید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 جان میرود از دست من چون می آیی به دیده ام. با نفس تو زنده ام گرچه زتو رنجیده ام
تاریکی از حسرت گذشت امشب به خواب من بیا در دوری تو بار ها با چشم تر خندیده ام
تقدیمتون | |
|
درود بر شما ادیب ارجمند شاهرودی گرامی سرکار خانوم سمیعی سپاسگزاری میکنم از حضور صمیمی و نگاه خوب شما بر دل شعر زندگی بنشینید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋
اولین باران بود که نوازش میکرد صورت سوخته از آفتاب را
بوی نم خاک می پیچید زنده میکرد پاییز خاطرات آن شب مهتاب را
تقدیمتون
| |
|
درودها استاد عزیز جناب محمد نژاد شاعر گرامی ادیب محترم ، آشوب ممنونم از حضور خوبتون و همچنین توجه شما استاد عزیز مزین فرمودید سرافراز و سلامت باشید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 با چشم تو خندیده ، رقصیدن پاییز از کار دلم مانده ام از عشق تو لبریز
مهتاب شبم باش بتاب ایمن و آرام که دریای تو باشم رویای دل انگیز
تقدیمتون استاد | |
|
درود بر شما ادیب و شاعره ی گرامی سرکار خانم آذر دخت تشکر میکنم از حضور و توجه شما استاد در پناه یگانه هستی بخش جهان سربلند باشید 🙏🌹🌹🌹🦋 تو نباشی زمین پر درد است با دلی خون شده پرواز کبوتر حرف است روشنی ها کم نیست سایه ها بسیارند ولی ایکاش بگیرند آرام شبی دست از سر من بردارند تقدیمتون | |
|
سلام و درود استاد عزیز جناب وحیدی شیرازی ادیب محترم شاعر درد آشنا قدم به چشم حقیر گذاشتید به پیج خودتون خیلی خوش آمدید مزین فرمودید ممنونم از توجه شما و نگاه ارزشمندتون از شعری که منت گذاشتید و به یادگار گرامی میدارم بی نهایت سپاسگذاری میکنم سربلند و پر افتخار بتابید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋
وقتی مهر تو هر شب به دلم میریزد گویی عاشق شده ام تب به دلم میریزد خنده هایت شده مهتاب تمنای شبم فاتح قلب من ، آشوب به دلم میریزد ساقی امشب ، ز پیمانه ی چشمت شده مست چشمت از بس ، افسون به دلم میریزد
تقدیم مهرتان استاد گرچه در خور حضور حضرت عالی نیست 🌹 | |
|
درود بر شما جناب قنبر پور ادیب گرامی ممنونم از توجه شما به پیج خودتون خوش آمدید مزین فرمودید البته به دوستی شما افتخار خواهم کرد برقرار باشید و بر شعر زندگی بخوانید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیم شما دوست عزیز مازیار جان به زخم کهنه سازی میزنم آهنگ فردا را چه میخوانم بجز شعر حزین تلخ دنیا را
سراسر گریه بود شبهای بیداری و بد مستی به لبخندی سیه بخشیده ام دنیای زیبا را
بهروز دارابی | |
|
درودها استاد عزیز جناب اکرمی خسرو شعر ادیب گرامی سپاسگزاری میکنم از حضور خوبتون و همچنین توجه شما استاد پیروز و سربلند باشید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیم شما استاد
چه شود قصه ی ما آخر دنیا بشود ساز تو در دل شب راهی رویا بشود
چه کنم مست تو است آخر این باده ی ناب نه به اندازه ی مستی نه مهیا بشود
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما ادیب و شاعره ی گرامی سرکار خانم عباسی از حضور و توجه شما ادیب گرامی سپاسگزاری میکنم به آسمان سعادت بدرخشید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیمتون
ثانیه های شب چرا دقیقه ای نمی شود درد هم بخواب رود باز صبح نمی شود
ستاره های شب را یکی یکی شمرده ام شبهای چشم تو چرا اینجا سحر نمی شود
بهروز دارابی | |
|
سلام و درود ادیب گرامی مهربانوی جان خانم نیلوفر تیر ممنونم از حضور خوبتون خوش آمدید بر دل شعر زندگی بنشینید الهی و بدرخشید 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیمتون بیا ای آرزویِ مانده در قلبم تو در این آسمانِ سرکشِ بی روح نسیمِ صبحِ بارانی
در عرشِ کائناتِ معبدِ هستی کلامِ روشنی بخشی همایِ پاک یزدانی
بیا با من به شب هایم بیا باز هم دلم ، در دوریت از انزوای خود فرو ریخته
بیا با من ، که تنهایم که از دیوارِ آرامش هزاران فتنه آویخته
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما استاد عزیز جناب انصاری مزین فرمودید استاد قدمتون بروی چشم از توجه شما سپاسگزاری میکنم سر بلند و پایدار باشید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 تقدیمتون
اشک ها بی بهانه از چشم من روان شد
آن آرزو هدر رفت این عمر هم خزان شد
آسان کشیده بودم رویا را به تصویر
این عشق پاک و زیبا در یاد تو نهان شد
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما استاد عزیز جناب حاجی پور ادیب گرامی مزین می فرمائید پیج حقیر رو ممنونم از توجه شما بزرگوار به مهر خواندید سپاسگزاری میکنم سر بلند و پر افتخار بتابید الهی 🙏🌹🌹🌹🦋 روزها در پس هم رفت نگرانم که نیایی در پس حادثه ای سوخت روزهای آشنایی
دست تقدیر دلم نیست لحظه های انتظارم حال دل بسکه عجیب است میزند ساز رهایی
بهروز دارابی | |
|
درود بر شما ادیب گرامی جناب قنبر پور ممنونم از نگاه خوبت حرف ربط اجباری دیگه اگر تبعیت کنیم از زیبایی این بیت باید کل ابیات رو به تناسب دست بزنیم چقدر خوبه مشارکت میکنید دوست عزیز و خوب 🙏🌹🌹🌹🌹🦋
چند رویا مانده تا طلوع خورشید قاصدک راهی شد سرنوشت می ترسید دیگر آهنگی نیست رفته از یاد آواز مرغ دل هم دیگر زده قید پرواز خیره شد سوی افق سوی چشمانی که آرامش بود هوس دلهره از تنهایی گوشه ی ایمن و آسایش بود
نگرانم نکند باز دلت شبی همسایه شود با شیطان بزند آتش شیرین به نگاهت با یقین ایمان بنشیند در خواب شب را مست کند
بهروز دارابی
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثنوی زیبایی بود