سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

بنویس تا زنده بمانی ،هر که نوشت پادشاه می شود. فکری احمدی زاده(ملحق)

سه شنبه ۱ فروردين

صفحه رسمی شاعر سجاد محمد شریفی


سجاد محمد شریفی

سجاد محمد شریفی



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
يکشنبه ۲ مرداد ۱۳۷۹

برج تولد:

شیر

گروه

:
افراغ اندیشه

جنسیت

:
مرد

تاریخ عضویت

:
يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹

شغل

:
دانشجو معلم

محل سکونت

:
اصفهان

علاقه مندی ها

:
دل نوشته،داستان

امتیاز

:
۱۱۹
تا کنون 27 کاربر 97 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.


درباره من

:
🌹چشم ها را باید شست🌹 🌹جور دیگر باید دید🌹

لیست دفاتر شعر


۱

کافه شعر

۲

داستان کوتاه

۳

دل نوشته


اشعار ارسال شده


قدر نداند سفالگر خوش خیال آسمان قدر این کوزک و سفال مهربان ************************************  ...
ثبت شده با شماره ۱۱۷۰۴۶ در تاریخ يکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۳۰    نظرات: ۳
سردرگم شعری از سجاد محمد شریفی از دفتر کافه شعر نوع شعر نیمائی

در کویر و جنگل و برهوت گمگشته ام در میان ک،ج،ب درگیر گشته ام آخرش در یک رهی این درّ نایاب را پیدا  ...
ثبت شده با شماره ۱۰۹۰۶۶ در تاریخ شنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۳۳    نظرات: ۵

آمد به دیدار دخترک پسرکی ساده و بی رنگ از خود واقعی هم واقعی تر بود قبل از آنکه گوید حرفی دخترک  ...
این شعر را ۹ شاعر ۱۷ بار خوانده اند.
سینا سجودی ، ایمان اسماعیلی (راجی) ، عباسعلی استکی(چشمه) ، ریحانه حجازی(ریحان) ، سجاد محمد شریفی ، قانع تهرانی ، حنانه الادا و ۱شاعر دیگر این شعر را خوانده اند.
ثبت شده با شماره ۱۰۵۸۸۱ در تاریخ چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰ ۰۲:۴۳    نظرات: ۵
خیال تو شعری از سجاد محمد شریفی از دفتر کافه شعر نوع شعر آزاد

خیال تو مرا محبوس و آواره ام کرد آواره این برزن و آن شارع ام کرد غمت مرا ملول و عاجزم کرد ملول  ...
ثبت شده با شماره ۱۰۲۹۸۲ در تاریخ شنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۰ ۱۸:۱۲    نظرات: ۶

لاک پشتی آرزوی پرواز داشت ،زاغی شنید و قول تحقق آرزویش داد لاک پشت گفت :چگونه زاغ گفت:آشفته و نگر ...
ثبت شده با شماره ۱۰۱۹۴۷ در تاریخ يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۴    نظرات: ۸

مجموع ۱۵ پست فعال در ۳ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سجاد محمد شریفی


روی صندلی کنکور نشسته بود و مدام به ساعت و برگه نگاه می کرد
نگران بود........
منم به عنوان مراقب روی صندلی همه حرکاتشو زیر نظر داشتم.....
انگارمنتظر چیزی بود......
رفتم کنارش و گفت
سه شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳    نظرات: ۱۰

شب بود و آسمانی از باران،از رختخواب خود بلند شد،همه در آغوش خواب آرام گرفته بودند....
بوسه ایی بر تک تک پیشانی ها زد ،چون دیدار آخر بود و لحظه وداع از این دنیای جانگداز ،سخت....
آهسته به آشپ
پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸    نظرات: ۰

خیریه زنان و کودکان بی پناه داریم 
تو دفتر کارم نشسته بودم و داشتم حساب رسی می کردم کارها رو 
دیدم صدای داد و فریاد تو سالن میاد
انگار اتفاقی افتاده بود 
سریع دویدم&
شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ ۰۴:۰۲    نظرات: ۲
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
0