سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

يکشنبه ۹ ارديبهشت

صفحه رسمی شاعر سجاد محمد شریفی


سجاد محمد شریفی

سجاد محمد شریفی



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
يکشنبه ۲ مرداد ۱۳۷۹

برج تولد:

شیر

گروه

:
شاعران نیمایی

جنسیت

:
مرد

تاریخ عضویت

:
يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹

شغل

:
دانشجو معلم

محل سکونت

:
اصفهان

علاقه مندی ها

:
دل نوشته،داستان

امتیاز

:
۱۵۰
تا کنون 33 کاربر 106 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.


درباره من

:
🌹چشم ها را باید شست🌹 🌹جور دیگر باید دید🌹

لیست دفاتر شعر


۱

کافه شعر

۲

داستان کوتاه

۳

دل نوشته


اشعار ارسال شده


نوازم ساز و خوانم شعر و آواز/برم از بین انسانهای غماز زنم آتش کنم گل های مرده/روم آتش زنم گیتی فسر ...
ثبت شده با شماره ۹۱۱۶۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۲۴    نظرات: ۶

گر بدیدی شیر را در جنگلی غرش کنان حس آرامش بکن آرام شو در آن زمان گر بدیدی تو شغالی در خفا ناله ک ...
ثبت شده با شماره ۹۱۰۴۹ در تاریخ يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۴۰    نظرات: ۸

مجموع ۱۷ پست فعال در ۴ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سجاد محمد شریفی


از آدمانی که
قبل بلا : نوکرتم تا خِلا گویند....
هنگام بلا: خالی ام به خدا گویند
و
بعد دفع بلا : عشقی به خدا گویند....
متنفرم...
چونان که از سوپ خرچنگ متنفرم....

۲ هفته پیش    نظرات: ۰

در جمعیت هلهله بود....
به دنبالش بودم...
از آخرین اغوش تنها ۵دقیقه می گذشت...
تازه یاد گرفته بگوید: مادر...
دوان دوان در پی پرکشیدگان و جاماندگان 
به دنبال او می دوید...<
دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۳۱    نظرات: ۱۰

پاییز حس برگ های طلایی رنگ ، تو را تداعی می کند......
قدم در قدم در هوای نم نم باران پاییزی....
 نوای وفاداری تو را در قلب فسرده از ریزش برگ های ناامیدی می نوازد...
 و این نوا
يکشنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ ۰۳:۲۵    نظرات: ۸

یک نفر از کسی،درخواست کرد کوه طلا رو برام می شود 
بیاورید. 
گفت:به روی چشم، رفت و کوه طلا رو برایش آورد،
 سپاسگزاری و تشکر کرد و گفت:حالا من چگونه این لطف رو جبران کنم؟؟<
شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷    نظرات: ۰

روی صندلی کنکور نشسته بود و مدام به ساعت و برگه نگاه می کرد
نگران بود........
منم به عنوان مراقب روی صندلی همه حرکاتشو زیر نظر داشتم.....
انگارمنتظر چیزی بود......
رفتم کنارش و گفت
سه شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳    نظرات: ۱۰
مجموع ۷ پست فعال در ۲ صفحه
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
1