سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سرنوشت مادر
        ارسال شده توسط

        سجاد محمد شریفی

        در تاریخ : سه شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۸۷ | نظرات : ۱۰

        روی صندلی کنکور نشسته بود و مدام به ساعت و برگه نگاه می کرد
        نگران بود........
        منم به عنوان مراقب روی صندلی همه حرکاتشو زیر نظر داشتم.....
        انگارمنتظر چیزی بود......
        رفتم کنارش و گفتم:چی شده...اتفاقی افتاده.....
        چرا اینقدر استرس و بی تابی داری....
        سرشو آورد بالا و نگاهم کرد و گفت:
        چند روز پیش مادرم رو بردم دکتر ...
        ازش آزمایش گرفتند....
        گفتند:سرطان داره....
        هزینه اش ۱۰۰میلیونه.....
        ماهم نه پولش رو داریم و نه مادرم جراتشو داره...
        ولی به مادرم گفتم:برو عمل کن ...هزینه اشو یه جوری جور می کنیم ،قرض اش می کنیم
        ولی مادرم میگه:
        نه پسرم،چندماه صبر می کنم،کنکورتو میدی و ان شاءالله دکتر میشی و با دستای خودت منو عمل می کنی،
        به این دکترا اعتمادی نیست...
        اگر زیر عمل مُردم......
        لااقل می دونم کنار پسرم مُردم......
        حالا الان مادرم پشت در کنکور بی تاب منتظر منه تا نتیجه کنکور رو بهش بگم.....
        می ترسم اگه کنکور رو خراب کنم.....
        مادرم رو از دست بدم ......
        دستم گذاشتم روی شونه اش با نگاهی که خیالش راحت بشه ،گفتم: نگران نباش پسرم خدا هست ،ان شاءالله موفق باشی 
        تا آخر جلسه فکرم و ذهنم مشغول این پسر و مادرش بود 
        تا اعلام کردن ؛وقت تمام شد پسر سریع از صندلی جدا شد و به سمت در خروجی رفت 
        منم برگه ها رو سپردم به همکارم و گفتم :برمیگردم....

        با چشم پسر دنبال کردم تا که دیدم رسید به مادرش 
        با دیدن این صحنه که مادر آغوشش برای پسرش باز کرد ،دلم هوای مادرم کرد :(
        کاش بود .....
        نشسته بودم تو مطب منتظر،که با صدای منشی به خودم اومدم 
        بفرمایید داخل....
        در زدم و وارد شدم
        تا چشمم به چشم آقای دکتر افتاد ؛ضربان قلبم نا منظم شد .
        حس میکردم چشماش برام آشناست 
        اما برخورد مهربون و دلسوزانه ای که داشت این افکار از ذهنم پروند 
        نشستم و دردم گفتم ، حرفای پزشکی و علمیش که تموم شد 
        خواستم برم بیرون که یه قاب عکس روی میز چشام خیره کرد...
        خیره به قاب شدم که دکتر گفت :آقا آقااا
        گفتم بله 
        چیزی شده 
        این خانم،این خااانم چه نسبتی با شما داره ؟
        گفت مادرم هستن ،عمرشون دادن به شما 
        پاهام دیگ جون نداشت افتادم روی صندلی 
        جواب سوال ذهنم رو خودم دادم 
        این پسر همون مادر دل نگران پشت درِ
        بعد اینکه یادآور اون روز شدم .
        پسر که حالاشده بود آقای دکتر ،گفت:همون سال پزشکی قبول شدم ولی بعد سه سال مادرم دیگ نتونست مقابله کنه و تنهام گذاشت 
        منم بعد فارغ التحصیلیم این مطب زدم و هر بیماری که به کمک نیاز داره ،چه مالی چه جانی بهش کمک میکنم و اونا هم برای مادرم دعای خیر میکنن:)
         
        ((تقدیم به مادران سرزمینم))
        ((با همکاری خانم خنجری و خانم دشتیان))

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۲۲۷۳ در تاریخ سه شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۱ ۱۴:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۲ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۵۵

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سجاد محمد شریفی
        سجاد محمد شریفی
        پنجشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
        سپاس خانم حسین زاده بزرگوار🌺🌺
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        پنجشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۱ ۱۰:۰۵
        درود .
        اشخاصی ‌که جراح هستند و مقامی و یا مسئولیتی در بخشی دارند که می‌توانند این نوع عمل ها را انجام دهند .
        از طرف مسئول بالاتر به هیچ وجه اجازه عمل و جراحی های سنگین نزدیکان خود را ندارند
        حتی اگر در این کار بسیار ماهر باشند و شهرتی هم به هم زده باشند خودشان می‌دانند که .
        شخص نزدیک مانند پدر و مادر و خواهر برادر همسر و فرزند را اجازه عمل به دلیل احساسات عاطفی ندارند .

        و اینکه مسئول آن قسمت اگر متوجه شود جراح و بیمان نزدیکان هم هستند اجازه این عمل را نخواهد داد .

        در هر صورت بزرگوار دل گویه و داستان زیبا و احساسی عاطفی بسیار قوی بود .
        موفق باشید .
        خندانک
        سجاد محمد شریفی
        سجاد محمد شریفی
        چهارشنبه ۲۹ تير ۱۴۰۱ ۰۰:۴۳
        ممنون آقای خوشرو عزیز،بابت نقد منطقي اتون⚘⚘⚘
        ارسال پاسخ
         فاطمه شایگان(هیراب)
        دوشنبه ۲۷ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۲۲
        سلام ودرود
        چه خوب قلم را تسلیم تصویرهای زیبای کلامتان کردید
        عالی بود
        سجاد محمد شریفی
        سجاد محمد شریفی
        چهارشنبه ۲۹ تير ۱۴۰۱ ۰۰:۴۴
        ممنون خانم شایگان بزرگوار ،نظر لطفتان هست،سپاس بابت مطالعه داستان بنده 🌺
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۱ ۱۵:۵۲
        درود بر. تمام مادران جهان خندانک خندانک
        خندانک خندانک

        بسیار عالی و درود بر شما خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        چهارشنبه ۲۲ تير ۱۴۰۱ ۱۱:۵۶

        🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        سجاد محمد شریفی
        سجاد محمد شریفی
        پنجشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
        ممنون خانم حوریا بزرگوار 🏵⚘
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0