سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        جبران ، جبران ناپذیر
        ارسال شده توسط

        سجاد محمد شریفی

        در تاریخ : شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۱ | نظرات : ۰

        یک نفر از کسی،درخواست کرد کوه طلا رو برام می شود 
        بیاورید. 
        گفت:به روی چشم، رفت و کوه طلا رو برایش آورد،
         سپاسگزاری و تشکر کرد و گفت:حالا من چگونه این لطف رو جبران کنم؟؟
         گفت:چشمه طلا گفتش:چشمه طلا؟؟؟؟چشمه طلا را از کجا برای شما پیدا کنم ... گفت:نمی دانم ،باید جبران کنید دیگر،
        جز این راهی ندارید مگر اینکه کوه طلا رو به من برگردانید.  خلاصه آنکه  بحث و دعوا بین آن ها بالا گرفت،
        تا آن که یک رهگذری داشت از کنار آن ها می گذشت،کنجکاو  شد و به سوی آن ها رفت تا ببیند، قضیه چیست...
         کمک‌کننده گفت:کوه طلا به او  دادم اما او چشمه طلا بنده 
        را نمی دهد و مجبور هست که کوه طلا را به من برگرداند،
        کمک شونده با گریه گفت:تو باشی توانت در حد کوه طلا اما 
        توان من از بادخزان حداقل تر است ،
        چگونه کنم پیدا،چشمه طلای ناپیدا؟
         زین مباشد رسم دستگیری ها ...
        رهگذر هم حرف کمک شونده رو تایید کرد و دست روی شانه کمک کننده گذاشت و گفت: هرکس باشد اندازه و توانی
         منگر بلبل را چو عقابی ....
        تو به اندازه توان خود کمک بکردی و او هم به توان خود
         جبران کند.کمک دهنده سرش را به زمین انداخت و زیر لب 
        گفت: منت گذاری راه ما نبود جبران چندین برابر از دگران
         رسم ما نبود، هرچه داری کن جبران نداری هم نوش جان.
         
        کمک کننده از کار خود پشیمان شد و از کمک شونده
         عذرخواهی کرد و از رهگذر هم که به او پندارزشمندی داده 
        بود ، تشکر کرد....
         
        این بود داستان کوته ما، هر که خواند ، بود رستگار خدا...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۳۸۸۱ در تاریخ شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ ۰۴:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0