پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
یک شهر را با برق چشمانش منور کرد
|
|
|
|
|
چنان کُشتی مرا بازم
دلم،تنگ شد برایت باز
|
|
|
|
|
من را به خودم وانِه ،
کولاک کنم درخود
|
|
|
|
|
......خط صاف...
پدر بزرگم
وقتی
خسته،رنجور و غمگین بود.
نگاهش برق میزد
لبخند میزد
و
میگفت:
|
|
|
|
|
بی حجابی در گلستان ها فراوان می شود ..
|
|
|
|
|
قطره و دریا به ناگه درهم آمیختن
|
|
|
|
|
تلنگر می زند امشب ، غمت بر سقف چشمانم
|
|
|
|
|
شعله ی چراغ امید را چه عاشقانه روشن نگاه داشته ای
|
|
|
|
|
چشمهایش ستیغ کرمانشاه در پاسارگاد هگمتانه ی من
گیسوانش خراج مصر و روم ضامن ملک بی خزانه ی من
|
|
|
|
|
آسمان پر ستاره در شب است
چون که روز اید ستاره کمتر است
حال و کسب مردمان هم به شود
|
|
|
|
|
پنجره فولاد تو دارالشفای درد هاست.
|
|
|
|
|
نهالی تو بنشان که روزی شود بهره ور
که بعد از تو هم برخلایق بر آرد ثمر
|
|
|
|
|
آری، هنوزم زنده ام امّا
این زندگی بسیار کوتاه است
|
|
|
|
|
🖊🖊🖊🖊🖊🖊🖊🖊🖊
زندگی،
چه حریصانه تو را سر می کشم،
آغازی بر یک پایان،
|
|
|
|
|
تو نبودی و تب فاصله ها پیرم کرد...
|
|
|
|
|
آی شاخه ها آی شاخه ها
می مردید اگر سیبی به دست کوچه ها... می بردید
|
|
|
|
|
تو حِسی من دلم آخ تا قیامت
|
|
|
|
|
گم کرده راهی گیجم مضطردراین حوالی
شاید بهشت چشمت دربرویم گشای
|
|
|
|
|
بریده ام!
نای و نفسم"
در خفای تو...!!
چه اَفسونی است
بر حجم تنهاییم...
که فزون شده ی
عشق
می ک
|
|
|
|
|
ساکن شهر خاموش
۱۴۰۲/۶/۱۹ شماره ثبت ۶۴۲۴۹۱
......ساکن شهر خاموش....
پارسال ته کلاس می نشستی
امس
|
|
|
|
|
ستاره ها ریسه شدند
مثلِ یه عالَم لامپ های ،
ریزریزِ ریسه ای
|
|
|
|
|
یه روزی تو خواب میبینم آدما بیدار شدن
|
|
|
|
|
گاه طغیان می کند شهوت می افتی در گناه
گر نَرنجی از پشیمانی مسلمان نیستی
|
|
|
|
|
میچکد از سقف قلبم قطرهای خون
ایزوگام قلب من را باد برده
خسته از باران خونم، خیسِ خیسم
چتر روح
|
|
|
|
|
سیلاب اشک و آهم بنیاد صبر را کند، باران چنین نبارد هنگام نوبهاری
|
|
|
|
|
من ندارم اگر که یک خوبی
عاشقم بر امام خوبی ها
|
|
|
|
|
یا حسین دست بگیرم که غمم باز لجاجت دارد
|
|
|
|
|
یک نفر جلوی چشمانمان دق کرد!
|
|
|
|
|
فــــــــــــکر آغوشت عجب رقصی در آغوشم کند
سوختم کی آب آغــــــــــــــوش تو خاموشم کند؟
از فراقت
|
|
|
|
|
صبح بخیر 17
درهرطلوع
بهشت گم شده را ول کن.
سوی میخانه بیا
با آوازورقص ومستانه بیا
با خنده دوست
|
|
|
|
|
باز هم امشب انیس قلب زارم میشوی
همنشین خلوت شب های تارم میشوی؟
|
|
|
|
|
شب به شب ، شب میشود
اندکی بعد ازغروب
|
|
|
|
|
روزها درفکر پولم، شامگاهان در هوس
در سحرگاهان ملولم چون مریدان درقفس
درخرابستان غریقم ناز مژگانِ ت
|
|
|
|
|
ذره ذره ی جهان ، بگوش تو
تکلم خداست .
|
|
|
|
|
با دنیای تو بیگانه ام
مثل پرتقالی با درخت کاج
در زمستانی ترین هوای تابستان
|
|
|
|
|
قسم به تشنگی و آب را سراب دیدنم
|
|
|
|
|
نیست کاری که دَرآرَد روز؛ ..
|
|
|
|
|
به رقص می آورند دیوان آزادی را
|
|
|
|
|
ای شاه شعر نغز در دیوان افلاک !
سر دفتر کُل جهانِ آفرینش
|
|
|
|
|
در وجودم بار دیگر درد را نابود کن
|
|
|
|
|
یک نیستان گریه دارم در هوایِ هیچکس
نیست مثل گریه ی من ؛ گریه هایِ هیچکس
هر کسی آمد خودش را نذر
|
|
|
|
|
دل بی غم ندیده کس در این دنیای وانفسا
عجب قفلی زده ایزد در گنج سعادت را!
|
|
|
|
|
پرسه زنان چه می کنی جانا تو در خیال من
از خاطرم نمی روی تا که رسد زوال من
|
|
|
|
|
بر سر ما شوق تو آشوب و تاوان ریخته
|
|
|
|
|
من ازاینجا روونده اونجا مونده ،
راهیِ کویرم
|
|
|
|
|
ای دلبر رعنای من ای ساقی سیمین برم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۵ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |