هرکس نبود کس که تو دل بسته شوی
بر دورو برش سبزه صفت رسته شوی
چند روز توخوش گویی وشیرین شنوی
آن خسته زتو تو هم از آن خسته شوی
*************************
بگذشته ام از وظیفه، یا لطف کسی
آزرده ام ازهر گل، وهرخاروخسی
شیخ و شب و آن چراغ را ، یاد آور
انسا ن نبود سخن بگو با مکسی
****************************
د ل تشنه بود بیا تو ای آب دلم
بی خواب بود بیا توای خواب دلم
پاییز دل انگـــــیزو، بهارم تو بیا
ای قا فیه دوبیتــــــی نا ب د لم
***********************
هرروز ستم در همه جا دیده منم
بس شاخه گل دیده و ناچـیده منم
دنبال صفا ومـــــــهربانی هرروز
در کوی وگذر رفته وگردیده منم
*********************
خوا هـــــم که تــــو آشنا ی زیبا بشوی
چون جنگل وچون دامن صحرا بشوی
یک رود شدم تا که به تو ختم شوم
خــــــواهم که برای من تو دریا بشوی
****************************
چون دسته گل بیا که بویی بدهی
بر شانه این دلم تو مویی بدهی
دستی برسان به دفتر شعر دلم
برمن غزل تازه و نویی بدهی.
شهریور۱۴۰۲ حسن لطفی