کمی عاقل کمی عاشق کمی دیوانه ام من
کمی غافل کمی هشیار کمی مستانه ام من
کمی هم سفره خاکم، کمی هم بستر رودم
کمی هم کاسه باران کمی هم خانه بادم
کمی شاد همچو رقص کودکانه زیر باران
کمی گریان چو گویی پاره ابری در بهاران
کمی حیرانم از چرخیدن این چرخ دوار
نشد بر کام ما چرخ فلک حتی یک بار
کمی تا قسمتی آب و هوای قلبم ابریست
چو بغض آسمان نالید و بگریست
کمی دلگیرم از دنیا، کمی بسیار دلگیرم
ولی با این همه از زهر چشمش کام میگیرم
کمی تنها شدم حتی خودم دیگر کنارم نیست
خزان است و زمستان و خزان اما بهارم نیست
کمی سرد است هوا، تا استخوان سرما گرفته
چه شد که آسمان گرمای خود از ما گرفته
کمی تاریکی محض همچو شب بی نور مهتاب
امید من شده تابیدن یک کرم شب تاب
کمی خسته رمق در رفته و نایی نمانده
به سر شوق سفر مانده ولی پایی نمانده
کمی گیجم زمین دور سرم وارونه میچرخد
تمام خاطراتم در سرم وارونه میچرخد
کمی میترسم از عهدی که بستم با تو برجانم
کمی نه تا همیشه بر سر این عهد میمانم