سه شنبه ۱۸ دی
اشعار دفتر شعرِ دلبرانه شاعر بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
|
|
ای دلیل شعرهایم، ای هوای هر غزل
اشکهایم را به چشم واژههایم دیدهای؟
|
|
|
|
|
سهم من از زندگانی را ببین یک نقطه شد...
|
|
|
|
|
غم بهزاد ز غم های دگر افزون شد...
چه کند با غم عشق تو و غم های دگر
|
|
|
|
|
گر که مادر خفته در اعماق خاک
روح او شاد و نگاهش پاک پاک
|
|
|
|
|
هرسحرگاه به دنبال دعا باش که عشق
سرخی جام غروبش به تماشا ببرد
|
|
|
|
|
دلتنگ تو هستم که دلم کردہ هوایت
|
|
|
|
|
من فقط میخواستم مال خودم باشی همین...
|
|
|
|
|
کسی را غیر تو هرگز در این دنیا نمیخواهم...
|
|
|
|
|
حسرتی هست فقط بر دل من تکراری...
|
|
|
|
|
ای دردِ غمِ عشقِ تو درمان و دوایم...
|
|
|
|
|
شاید تو هم مانند من یک لحظه ای شیدا شوی
|
|
|
|
|
هنوز از دل من بوی درد می آید...
|
|
|
|
|
چگونه اوج بگیرم در آسمان و برقصم
به بالِ بسته و زخمی؟وَ یا پری که نمانده؟
|
|
|
|
|
بیا غزل به فدایت ، در انتظار تو اَم
|
|
|
|
|
برای دردهایم دست درمانی نمی بینم...
|
|
|
|
|
تو در درون دل من نشسته ای ، ای جان
|
|
|
|
|
بانو هوای چشمهایم تیره و ابریست
رقصی به زیر بوسه ی باران نمی خواهی؟
|
|
|
|
|
ای دلیل شعرهایم ، ای هوای هر غزل...
|
|
|
|
|
کاش می شد در میان داستان زندگی
قسمت دلتنگی آن ، هیچ بازیگر نداشت
|
|
|
|
|
گریه های بی امانِ من امانم را گرفت...
|
|
|
|
|
پیر شدنم می اَرزید به بزرگ شدن بعضی ها
.
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
.
.
شعر
عاشقانه
زندگی
|
|
|
|
|
مرا دریاب و از عشق خودت سرشار کن لطفاً
و گاهی عشق خود را مثل من اقرار کن لطفاً
تنم بیمار شد از د
|
|
|
|
|
برای آمدنت باید استخاره کنی
|
|
|
|
|
تا کجا خالی بود سفره درون خانه ها؟؟
|
|
|
|
|
آهِ شب و انـــدوه ، اگـر که اثــری داشت
این تیره شبِ غصه یقیناً سحری داشت
|
|
|
|
|
بی هوس...
دوستت دارم...
تنها خودت را برای خودت...
|
|
|
|
|
با دلی سرگشته گاهی ، یاد یاران می کنم
|
|
|