چهارشنبه ۱۳ تير
|
|
سنگ میبارانند بر «سنگ»؛
چون میپندارند خرَدهای سنگ...
|
|
|
|
|
رام رامم کرد دنیاو منم درانتظار....
|
|
|
|
|
ماه عشق
در آوردگاه عشق و کینه
دوستی زخم خورده
صفا غلتان به خون
آشتی کشته
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
شب
و من غرق شده در افکار پوچ
و چه کلاف سردرگمیست امید ها و سوال ها
و چه مضح
|
|
|
|
|
آسمانم مال تو آشیانم مال تو
من غم تنهاییت را تنها می کشم
|
|
|
|
|
هماهنگی زیباترین مژه
با بلندترین قطار حروف !
|
|
|
|
|
آرام آرام ازخیالم تودور گشتی
|
|
|
|
|
به چشمت قسم
آفتاب ،
زانو زده ست
کنار شهرمان .
صابر خوشبین صفت
|
|
|
|
|
دل من چون شكار و اين گنه دام
كه اين عشقت سبب شد تا شوم رام
|
|
|
|
|
آمدم تا که ز دکان تو سامان بخرم
تاجری،آمده ام!دل بدهم جان بخرم
|
|
|
|
|
در پسا تپش قیبهایمان
چه خواهند گفت
لبهای بی کلاممان
|
|
|
|
|
چشام خیره بودن به لاکای جیغ حواسم نبود روم به سوی تو نیست
|
|
|
|
|
کاش اینجا یک نفر پیدا شود دیوانه تر از من...
|
|
|
|
|
تنها
در ابديتى سيال
گسترده ناپيدا
با سوره هاى عشق و دانايى
بى انتها
بى مرز
|
|
|
|
|
نیک بدان ای پسر، نفس تو را دشمن است
قلب گنه پیشگان، خان�
|
|
|
|
|
نفرینگرم
به جستجو
از لای ب لای ورقهای کتاب
تقدیر را
|
|
|
|
|
تا دهن بسته شد از تبخاله ها
|
|
|
|
|
گرچه گرداگرد خود دیوار حاشا می کشد
موج، دارد با تلاطم دست از پا می کشد
|
|
|
|
|
کشت مرا انتظار ،دل را رها نیامد سوخت زعشق بلبل گل را صدا نیامد
|
|
|
|
|
ببار ومهربونی کن منو غرق نوازش کن
ببین دلگیرم از دنیا کمی بامن تو سازش کن
دچار مرگ خاموشم برس بارو
|
|
|
|
|
توده هواي نفسا زناي به ني
ناله ي چنگ است
|
|
|
|
|
گوش هایت را بگیر از اینجا....
|
|
|
|
|
روزگار می دانست چگونه مچاله ام کند...
|
|
|
|
|
آن هنگام که دیوِ «دار»،
«سحر» را در سحر، بر دار میزد،
دار نیز، به دار زد خود را
زان روی که «سحر»
|
|
|
|
|
در ابتدای فصل کوچ / جدا می شود ...
|
|
|
|
|
نور ، صدا ، تصویر ، اَکشن
|
|
|
|
|
وقتی که مـــاه رمضان می آید ...
|
|
|
|
|
ناگهان دیدم که از رویــــت نقاب افتاده است ..
|
|
|
|
|
حرا
مرا به حرای چشمانت دعوت کن
خود خوب میدانی که
وجودم سرشار از
تکلم حیرت است
مرا به عاشقانه ت
|
|
|
|
|
هنوز حادثهء کربلا به جریانســــت
|
|
|
|
|
آب در مَشک تو زمزم میشود
غصه با لبخند تو کم میشود
|
|
|
|
|
به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان دعوتتان میکنم به خوانش مثنوی خواب بهشت که بی مناسبت و خالی از لط
|
|
|
|
|
در هوای صحن گوهر شاد، فکرش را بکن...
|
|
|
|
|
گویی نظر روح لدن جام شرر بود در باده نبود آب علاج جام خبر بود
صد بار
|
|
|
|
|
غمی به نازک دل آشیانه میگیرد
شرر زِ سِرِّ سویدا زبانه میگیرد
|
|
|
|
|
گریبان حسرت
همخوابگی
اشک وبوسه را
|
|
|
|
|
غبار زغربت ایام من بگیر ای عشق...
|
|
|
|
|
خودرويي تا مي شود پنچر ميانِ جاده اي
از ميانِ صندوقش، زاپاس مي آيد برون
|
|
|
|
|
نیستی گرچه یادگار تو هست/نام تو ، باغ تو ، بهار تو هست.....
|
|
|
|
|
من بدم می آید از بوی خوش پیراهنت
دلخورم از اینهمه زیبایی بکر تنت
خسته ام از دیدن هر ازدحامی دور
|
|
|
|
|
رمزو رازی هست در چشمان تو
|
|
|
|
|
قفس سینه ام پر از درد است
زخم هایم به اصل یک مرد است
زخم هایم به عمق اقیانوس
ساحلش ناکجا و بی ف
|
|
|
|
|
زیبای پر نگار.. به جایم سخن بگو
|
|
|
|
|
آنی ز بارانم
آغازم و پایانم
نادانم و دانایم
می دانم و نادانم
در خلوت و تنهایم
تنهای هزار
|
|
|
|
|
عشق را در سینه ؛ خوش ، جا دیده ایم
چون عصایِ دست موسی دیده ایم
|
|
|
|
|
غم دنیا بر دوش من، چنگ غمانه میزنم
|
|
|
|
|
رفیقانم چو ماری با مرامند
|
|
|
|
|
عاقبت افسانه شدعشق من وتو
|
|
|
|
|
بر خرمنِ وجودِ من آتش گشوده اند
میسوزد این وجودم و جز التهاب نیست
|
|
|
|
|
شبی آمد خیالم با خیالت عشق بازی
کند سردار عشقت در خیالم تُرک تازی
ز فتح الفتوح وصالش غزل میسرود
|
|
|
|
|
ای غُنچهٔ شِکفته ، در موسمِ بهاری
بُردی مرا دوباره ، تا مرزِ بیقراری
|
|
|
|
|
چشم هایم به آرزویت دچار شده برگرد
بی تو عشق درسینه ام آوار شده بر گرد
|
|
|
|
|
بدون تو سر و سامان ندارم
ز هجرانت لب خندان ندارم
|
|
|
|
|
حیات وزندگی همچون قمار است
شش وبش نبودت بی اعتباراست
|
|
|
|
|
گرگ ها هم شعر می نویسند!!
|
|
|
|
|
زندگی جاری است چو رود
چشمه می جوشد ازدل کوه
|
|
|
|
|
دوست دارم
دیدن را
شنیدن را
سخن را
|
|
|
|
|
فصل پاییز باتو در خلوت ، هر گناهی عبادتم گشته ....
|
|
|
|
|
خوش دلی را که به زنجیر جنون بند نشد
|
|
|
|
|
مرغکِ بی همنفس،باز اسیر قفس
خوار و گرفتار شد،از همه بیزار شد
|
|
|
|
|
گمان کنم که به خُردی موذنی مدهوش//
حروف نام تو خوانده ست بر در گوشم
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۲۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |