يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ آغاز ناب شاعر عبدالحسین آزادمنش(ع آزاد)
|
|
🏘🏘🏘*دهكده جهاني* 🏘🏘🏘
گمشدگاني ميان انبوه ديوارها**
*و بنبست کوچهها*
*خسته و مبهوت*
*تنهايي، تن
|
|
|
|
|
پنداری که چشم نیست 👁️
چشمه آفتابی است👁️
|
|
|
|
|
شبي و بوي سرد جدائي
كه در کوچههای شهر میپیچد
|
|
|
|
|
آنسوی نگاهها يكی بیتابتر از همه
منتظر فروریختن ديوار فاصلههاست
|
|
|
|
|
اي بارگاه عشق
قله بركشيده تا عرش
|
|
|
|
|
هنوز، دل شب
ديوار هاي گلي و چشم مهتاب
بر خرابه شهر گواهند
|
|
|
|
|
تابوت شور، بردوش
رخوتي سرتاپا
تن لبريز تب لرز
جاده سنگلاخ، پرپيچ وخم، عبور ناممكن
|
|
|
|
|
ركوع ستارگان را
با زمزمه نامت باور مي كنم
|
|
|
|
|
باغبان بوستان رفته است
در تلاطم امواج زرد
طوفان خشم آگين قدرت
|
|
|
|
|
برتارك دوستي ها
دل نازكي
ظريفترازبال پروانه
زلال تراز آينه آشيان دارد
|
|
|
|
|
نگاهم را با گوشه ضریحت تبرک کرده ا م
تا در مشرق نگاهت طلوع کنم
|
|
|
|
|
🌴اي سفينه نجات
در طوفان گمراهي وگرداب جهالت
قافله سالار قبيله عشق
|
|
|
|
|
هزار سال مي گذرد ،
عاطفه و حماسه پير نمي شوند .
نقل ماجرا تكرار نيست ،
|
|
|
|
|
حس بودن
سپيد است مثل ياس
بزرگ است با رنگ خدا
زبانش چشمه جوشان واژه هاي مقدس
در طراوت وحي همكلام
|
|
|
|
|
شهسوار عشق
وقتی فریادها در دل یلدای ظلمت شکست
به آغوش سکوت پناه بردم
خروش ها را به انبان تح
|
|
|
|
|
کودکی
وقتی از کوچه های کودکیم عبور می کنم
|
|
|
|
|
فردای روشن شهر
طلوع چشمانت
غروب اندوه است
|
|
|
|
|
محو
دمی که پای کوچ لنگ می شود
|
|
|
|
|
عاریت بی بازگشت
چشمانت خاستگاه ارادت اند
دستانت نخلهای امید اند
|
|
|
|
|
آزادی
پایبندی تو بال های صعودند
بر تن پرنده فرتوت
بیا هدیه کن به دستانم بال را
|
|
|
|
|
به اوج نام نامیت بی تاب شدم
چو خاک شرمسار چهره آب شدم
|
|
|
|
|
ماه عشق
در آوردگاه عشق و کینه
دوستی زخم خورده
صفا غلتان به خون
آشتی کشته
|
|
|
|
|
در آن هنگامه
که قبیله عشق
به قافله سالاری معشوق
از گذرگاه روشن تاریخ گذر می کرد
در گردنه تصمیم
|
|
|
|
|
گه کز کوچه اوعبور می کنم
سرَی با آن صبور می کنم
|
|
|
|
|
پیمان
گاه پرسه در چهار راه تردید
هجوم اشباح سرد در دره مخوف یاس
آن سوی فریب تبخیر سراب
یا شناو
|
|
|
|
|
در پرتو فرود انوار واژگان
سایه های سکوت
از دفتر خاطرات پر کشیدند
|
|
|
|
|
سوگند
به تاول سرخ دستان امید
به پینه انگشتان مرد غمبار غروب
|
|
|
|
|
فردا اجابت بهار
در صحنه قلوب یخ زده
به میمنت فصل حضور.
|
|
|
|
|
آواز حزن بر محمل صبوری
بر مناره های ش
|
|
|
|
|
در دفتر خاطرات نشانی از او نیست
روی طاقچه قاب عکسی از او نیست
|
|
|
|
|
امانت
امانتی سنگین
در انتظار شانه های تحمل مانده
کدامین موجود توانش بود
کوه
زمین
آ
|
|
|
|
|
از سمت طراوت می آیم
از کرانه های امید
|
|
|
|
|
در بلوغ اندیشه
در جام خضوع
غرورم بی صدا شکست
|
|
|
|
|
غمش زمن پنهان
و من شادان
با جست و خیز
شوق کودکانه می کردم
|
|
|
|
|
ساعتی دلبری همراز من بود
رازهایش قصه پرواز من بود
|
|
|
|
|
کریمان
کجایند پایبندان عفو
شرط آیین
و اسلوب جوانمردی
|
|
|
|
|
ساعت شنی
شن زاری ساخته
از ثانیه های عمر
و جوانی که در این کویر شن زار غروب کرد
|
|
|
|
|
با شبح خیال های واهی
سرگردانم در بیابان دلواپسی
|
|
|
|
|
در تند باد حوادث
باورها شخم خوردند
و بذر تردید در بستر ذهن کاشته شد.
|
|
|
|
|
شهره ام در شهر، به بی نامی
نه مسندی دارم که دلفریبش باشم،
نه گام هایی پشت سر،
که از طنینش
گردن ف
|
|
|
|
|
گفتم باشد
یک غزل آواز سپید
از دشت شب گذر کرد
هیجان همن
|
|
|
|
|
چشم براه توام
ای چشم پوش تغافل هایم
چشم روشنی قدوم تو
یک آینه انعکاس گوشه چشم توست
بخوان از چشما
|
|
|