کهکشان نور
در آن هنگامه
که قبیله عشق
به قافله سالاری معشوق
از گذرگاه روشن تاریخ گذر می کرد
در گردنه تصمیم
در حاشیه ارادت
جا ماندم
آن بانگ رحیل کاروان
در فراخنای روزگاران
هنوز طنین انداز است
هان ای بازماندگان
بی همراهی دوست پیمایش راه محال است
وحوش کمین کرده اند
راهزنان در راهند
در کوره راه اوهام
در فریب سراب گم خواهید گشت.
......
یغماگران در ضیافت کرکسان
در نوش ره توشه ام قهقهه می زنند
تاراجگران خرد سفیهانه بر عاقبتم می خندند
و من مانده ام در این غریبستان
با دستان باز تمنا به وسعت غفلت
حسرت عجین قلم
سرشک درد از سروده ام می چکد
دوری ات مرثیه های شبانه من اند
بی تو سرنوشت اکنون
در پریشانی امواج
در بیکرانه های اندوه
در پیچیدگی ایام
به دست باد سپرده شده است.
محبوب ترین دردآشنا
بیا چون شهاب ثاقب
چون صاعقه
بر سراین شب های دیجور
کهکشان نور باش.
از سرزمین عشق کربلا– عبدالحسین آزادمنش -پیشاپیش از ابراز محبت دوستان نشکر می کنم نایب الزیاره همه هستم اگر نتوانستم یاسخ محبت های شما عزیزان را بدهم مرا عفو نمایید
...................................................................................
زیارت قبول التماسِ دعا بزرگوار.......وچقدراین سیپد زیباست ....به سپیدیِ صحنِ مطّهر......که حلاوتِ طهور راداردو....روشنای ربانیّش......صافیِ دلهای مؤمنین است......خوشا به سعادتتان......مارافراموش نفرمایید .