پرهای لال

راستی برای پریدن

آسمان را خط خطی کنم

یا از پرنده شروع کنم ؟!


درود بانو
زیبا قلم زدید

درود
زیبا بود

سلام دوست گرامی
مثل بقیه اشعارتان بسیار زیبا و خواندنی درود بر شما وقلم سبزتان
احساس شما با قلب من بسیار عجین است !
خوشحالم از حضورتان

سلام بر فرهیخته بانوی گرامی
پرواز اندازه آدمو برملا می کنه هرچی بالاتر می ری بالا و بالاتر می ری دنیا از دید تو بزرگتر می شه و تو از دید دنیا کوچکتر!

می خواهم کلمات را

تکه تکه کنم

تا به ریشه ی الفبا برسم...


راستی برای پریدن

آسمان را خط خطی کنم

یا از پرنده شروع کنم ؟!


درودها بر بانوی گرامی

پرواز نشانه اوج است
تواناتر آن که بدون بال پرواز کند

سپید زیبایی است
پاینده باشید

بسيار زيبا بود بانو
و كلمات خفته ام را به وجد اورد با اينكه با رچندمه ميخوانمش
تقديم شما

اسبي خاكستري
از اعماق درونم
نرسيده به كفِ رسيدن ها
شيهه مي كشد
و با سم هاي چوبينِ مورزده اش
غبار خاطرات را برپا مي كند
اين خاطرات خونينِ خشك شده بر شيشه ي دلم
عجيب شبيه همين حوالي هاست...

درود ها بر حواهر عزیزم
بسیار و خواندنی

مرحبا

سلام و درود خواهر خوب مهربان و بزرگوارم
به مهمانی شما آمدن برایم افتخار شد
بسیار عمیق و سرشار از لطافت

درود برشما. بسیار زیبا بود

سپیدهای زیبا یتان با امضای خودتان ...پرواز بلند اندیشه هایتان باقی

درودتان
تا مرد سخن نگفته باشد
علم و هنرش نهفته باشد ..
بسیار عالی ،دیگربار خواندم و بهره بردم
کاش همه میتوانستند،خون آسمان و خون جنگل داشته باشند ..
تا به ریشه های من برسی
تا به ریشه ی الفبا برسی
درود و صد بدرود .
شادزی
____ ____

درودها
بانوی شاعره
زیبا به تصویر کشیده ای و زیباتر اینکه واژه ها را به رقص درآورده ای.
زنده باشی

.. ..... ...........
درودها بانوی عزیز
لذت بردم از اثر زیبایتان
سپاااس بابت انتشار آن
............. ............
تقدیم به اهالی خوب شعرناب:

روزي دروغ به حقيقت گفت : مــــيل داري باهم به دريـــا برويم و شنـــا کنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتي به ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را در آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهاي او راپوشيد و رفت . از آن روز هميشه حقيقت عــــريان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقيقت با ظاهري آراسته نمايان مي شود...

سلام

زیبا قلم زده اید

مانا باشید و نویسا دوست ارجمند

بی خاطره از باختن و بردن ها
پرریخته از آمدن و رفتن ها
بر گردش روزگار می اندیشد
در حلقه ی کرکسان عقابی تنها

امید مهدی نژاد

ازدل وجان گشته ام مدهوش شعروشاعریت

سلام


شعریست زیبا و متفاوت ....

عالی بود

درود انصافا بسیار زیبا و دلنشین بود