يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ گلزخم شاعر سلطان محمد الهی وردک
|
|
ما در مسیر مرگ و خطر ایستاده ایم
رو در روی تمـامـت شــر ایستاده ایم
|
|
|
|
|
ماه هرشب قطره قطره روبرویم میچکد
|
|
|
|
|
صدای فیر
اذان نماز عشق در جنگ
|
|
|
|
|
بندِ ذهن
ای تو بندِ ذهنِ ناهموارِ خود
مانده در گِل ،از دل بیمارِ خود
با وجود آن ،که هشیاری چرا ؟
|
|
|
|
|
عاشقی سوخت شد دود ، در غزل دختر شهر
عشقی در کار نبود ، در غزل دختر شهر
|
|
|
|
|
واژه ها آبستن درد و صدایم زخمدارست
درگلویم غم گره انداخته نایم زخمدارست
قافیه دلتنگ ، وزن شعر در ا
|
|
|
|
|
راهء اندیشه سخت تاریک است
پل به خورشید نیز باریک است
|
|
|
|
|
با باد بزنی از
پر شـــــاهپرک
و
|
|
|
|
|
در همین نزدیکی
پشت سیم خار دار
پشت خاکریزی عظیم و هولناک
ملت
|
|
|
|
|
هنوز حادثهء کربلا به جریانســــت
|
|
|
|
|
در امتداد شب
بر رود
خشک دهکده ام
ب
|
|
|
|
|
صدای پای عمرم میرسد در گوش
ولی آرام و پیوسته
|
|
|
|
|
دوزخ ز تب من بخــــدا بــــرد پناه
شیطان ز شب من بخــــدا برد پناه
کس گفت :به کی
|
|
|
|
|
شور جانبازی فرومرد شوق ایمانی شکست
|
|
|
|
|
شب آمد ست به باغ ؛ ما به باغ آویزیم؟
یا ؛ که بشاخ درختان ، چراغ آویزیم ؟
|
|
|
|
|
شب هنوز مهمان ماست تابه کی معلوم نیست؟
مرگ ،افسارش رهاست تابه کی معلوم نیست؟
آنچه در حبست قلم با ر
|
|
|
|
|
غرب یکبار دگر در شرق بحران ساز شد
مهـره ی سوزاند ؛ جای پای دایم باز شد
|
|
|
|
|
اینست ، که وارونه بتاریخ رویم ؛
... یعنی ، که دیموکراسی زود است هنوز
|
|
|
|
|
اقتدار شیشه ایی
ای ابر برهمریشه ایی ما هم گریه کن
بر مـــاتم همیــشه ایی ما هم گریه کن
از دست
|
|
|
|
|
"چون فاصلهء بین دو فریاد سکوت است "
|
|
|
|
|
انگریز بخون خواهی مکناتن آمده
|
|
|
|
|
نمایشگاه ی دردم ؛ پای تا سر دیدنِ دارم
تنم یک باغِ گلزخمست ، سراسر چیدنِ دارم
|
|
|
|
|
گلزخم به سينه تا بود سنبــــل ما
|
|
|
|
|
هنر در بند فلترهای صهیون
هنر در دام شیطانست و دجال
|
|
|
|
|
من از هوس نه ، ز جبر زمانه میمیرم
درون مرز خودی ؛ بین خانه میمیرم
تویی که آمدهء با ، بهانه های
|
|
|
|
|
پاشنه های آهنین کاپیتالیسم ، باز در رقص اند
غرب و تهران پارادوکس، یکساز در رقص اند
|
|
|
|
|
ما ایستاده ایم ؛ در انتظار حادثه، با مرگ روبرو
ما ایستاده ایم ؛ بهرشکار حادثه ، با مرگ روبرو
ما ز
|
|
|
|
|
سبزه میرقصد و آب میخرامد امروز
|
|
|
|
|
خورشید
یک قدم مانده به صبح
زخمی بر پیکر خورشید نشست
آب بر خود پیچید
نور لرزید تکان
|
|
|
|
|
برداشتی از {طرح} \" باغ آیینه \" شاملو
فریاد
یک شاخه یِ ز جنگل گم د
|
|
|