پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ از ته زندان شاعر صابرخوشبین صفت
|
|
گم شده ام ......
در شلوغی واژه های ولگرد
مثل فکرهای سرگردان ،
در هیاهوی پایتخت ......
انگار
|
|
|
|
|
بعد از تو این شهر و خیابان هم به هم ریخت
گویی خدا از آسمان هم شعر غم ریخت
اینجا نگاهش مثل آدمهای ر
|
|
|
|
|
به خانه بر نمی گردم
کنار عکست...
فصلها را گره می زنم
تا بر گردی .
صابر خوشبین صفت
صالحشهر:
|
|
|
|
|
از خودم بیرونم
رد پای دل بی پنجره ام
گم شده است
و تو مابین من و خاطره سرگردانی
صابر خوشبین صف
|
|
|
|
|
پر از شکوفه ام ......
برفهای نگاهم را ،
کسی بر نمی دارد .
آخر یک روز
به حقیقت فصلها می رسم
و
|
|
|
|
|
فکرم ......
خوابیده است
بیابان باورهایم
خالی شده از بادهای جنوبی
و مسیر بی سقف شعرهایم
به سمت
|
|
|
|
|
میان آتش شعرهایم
خاکستر "تو" بود
کاش ،
به دنیا نمی آم
|
|
|
|
|
دستی بکش
به تمام آرزوهایت
یک روز ،
آشیانه هایمان را
رها می کنیم
و در آسمان بی سقف فکرهایمان
آز
|
|
|
|
|
به چشمت قسم
آفتاب ،
زانو زده ست
کنار شهرمان .
صابر خوشبین صفت
|
|
|
|
|
ردی از من نیست .
به هر سوی نگاه می کنی
انگار گم شده ام
و انگار .....
نبوده ام .
با آخرین رن
|
|
|
|
|
بر می گردی
و عروس دره ی زنبق ها
به استقبال می آید
خاطره ها
می رویند
و تو
مهمان ابدی دره ی زنبق
|
|
|
|
|
پشت پنجره
بهار را دیدم
با گنجشک ها ،
حرف می زد .
دخترکی ،
برایش دست تکان می داد
و با اسباب با
|
|
|
|
|
شعر ناب روزگارانی که رفت
حیف از آن سبز و بهارانی که رفت
گریه ی امروز ما بیهوده نیست
چشم دل وا کن
|
|
|
|
|
شبی که نباشی ،
شب نیست
خیلی وقتهاست ،
شب را فراموش کرده ام .
صابر خوشبین صفت
|
|
|