يکشنبه ۱۳ خرداد
|
|
گیچ گیجم من از معمایت ضرب و تقسیم و جمع و منهایت بخش کسری تختخوابم است جبر مجهول خالی جایت
|
|
|
|
|
چه لمیده ای
بردیوار یسارم
غمزده،
زانوی بی کسی بر آغوش
|
|
|
|
|
من میدونم یه روز میای غصه هامون پر میگیره دستهای تواشکامونا ازچشمای تر میگیره م
|
|
|
|
|
پروانه ای شدم بی بال پرواز که از پیله شهوت قدم را تسبیح کردم تا بن بست تنهایی زیبا و بی کس
|
|
|
|
|
دلم می گیرد وقتی ساعت ها بدون قرار با من می دوند وگل های پیراهنم لقاح دسته جمعی
|
|
|
|
|
دختری نغمه ی پر شور اهورایی بود خواهش بیکسی و رامش تنهایی بود قاصدک بود و خبرهای خدا م
|
|
|
|
|
سلام مدت زيادي بود خدمتتون نبودم و امروز با يه غزل داغ داغ اومدم در جمع دوستانم كه اميدوارم خوشتو
|
|
|
|
|
آزمون عشق سینه ات را نازنین صندوق راز این دل غمناک کن لحظه ای سنگ صبورم باش گردی ازغبارم پاک ک
|
|
|
|
|
چه خوب است انسان،چشم پُر حیایی داشته باشد
گفتی که من یار توام،دلدار و غمخوار توام این
|
|
|
|
|
یا رب سخت است که یکباره روی با دف و ستنور سرِ جاز یکباره شوی شاعر کوتاه و شوی سرورِ ایجاز
|
|
|
|
|
همه جا دیوار،روبرو دیوار،پشت و رو دیوار
با سنگلاخ های
|
|
|
|
|
خسته ام این قَدَر صدا نکنید به غم خویش مبتلا نکنید سر هر رشته بسته شد بشما دگرم
|
|
|
|
|
می روم از این دیار بی کسی می روم با غصه هم آغوش شم او مرا در آتش عشقش فکند می
|
|
|
|
|
اي پـــــــــــــــــير خرابات كه ميخــــانه نديدي!!! ويرانه دل مــــــــــــــــاست تو ويــــران
|
|
|
|
|
شعر نگو برادر شعر نگو ) مردم به خود میگیرند شعرت را / تو از یه گوشه از حادثه دم میزنی
|
|
|
|
|
دررودخانه اندیشه ام
احساس آبی جاریست
نا آگاه
از اندیش
|
|
|
|
|
بالاخره توانستم شعري براي فكري جان بسرايم..اميدوارم خوشتون بياد. اي فكري بزرگ من ميگن چقدر مه
|
|
|
|
|
چشمانت به یادم است ای ګمشده هستی سال هاست که رفتی تو آتشی به جانم است آن خنده های زیبا
|
|
|
|
|
در من شورشی است که به گلوله ختم نمی شود یا به سرکوب و سکوت. آه ! از
|
|
|
|
|
و من فرزند نامشروعی هستم از همآغوشی کاغذ و قلم و خدایان در نامروزم با آیه های ن
|
|
|
|
|
وطن وطـــــن بردرد تو درمان نویسم به گلزار رخـــــــت باران نویسم نویسم شور وشوق گل به پا
|
|
|
|
|
به نام او كه روشني بخش جان است مي خندم... به حرفهاي پوچ و تكراري به شب نخوابيدنها و بيد
|
|
|
|
|
حال دلم را پرسیدم گفت: از مو های سرت بپرس پرسیدم گفت: آیینه ببین آیینه مرا
|
|
|
|
|
افسوس دلت منزل و ماوای دگــــــر بود آن سینه ی یخ بسته ی تو جای دگر بود افسوس فریب خوردم و دلب
|
|
|
|
|
موج کوچک تازگی کف کرده بود تحت تاثیر رفاقت با 2 رود با زبان دلپذیر موجها شعر ها از بهر ساحل
|
|
|
|
|
صداقت مترسک ها را اثبات کن وقتی که هر روز دور از چشم هایت کلاهشان را برای کلاغ ها برمی دارند .
|
|
|
|
|
کجای این فاصله ایستادی نه میشه برسم نه از تو یک نفس رد شم عذاب باور خامم شدی برخیز بیا
|
|
|
|
|
هنوز... نفس میکشم ! هنوز می فهمم ! سیاه ... سرد .... و خ
|
|
|
|
|
هر جور میتونی بمون من با تو سازش میکنم هر بار میگفتم نرو اینبار خواهش میکنم با زخم تنهاتر
|
|
|
|
|
بسم الله ****************** نگون بخت آنکه گوید از دارم ولی تارهایش را عنکبوت
|
|
|
|
|
به نام خالق هر چه نام!
یک رباعی عاشقانه!
در بانک دلت، حســــــــاب من
|
|
|
|
|
یا رب منم آن مستِ رقصانه که جامش بوی غم دارد بریزد باده ی مستی که نامش جوی جم دارد هوا
|
|
|
|
|
به نام یزدان پاک * * * روزی ،سربَردارم ازاین خوابی که سیب هایش، _نارَس_ آدم می رب
|
|
|
|
|
دانی که دارمت دوست : با عشق بی نهایت آتش زدی به جانم : دل داده ام به راهت چون آمدم به کویَ
|
|
|
|
|
مـی توانی چو فلـق رایحــه باران بشـــوی نبض ِ سر سبـز ترین قله ی عرفان بشوی من و تـو اوج ت
|
|
|
|
|
بهار اگر می خواهد بهار بماند باید تو در آن باشی و رنگین کمان گل اگر می خواهد گل بمان
|
|
|
|
|
پاهایت راپاییده بودم.حلقه ی کمرت را.کمربندی که برایت گرفته ام هنوز لبه ی تخت آواره است.دیشب آواره بو
|
|
|
|
|
1- ترازوی عدل تو یا تارهای صوتی خسته من... . _______ 2- او دور و ن
|
|
|
|
|
بانوی شرقی بانوی آفتاب بامن سفر کن تا شب مهتاب چشماتُ وا کن خورشید نازم ای بهترین نُت برای
|
|
|
|
|
بی وفایی کرده ای زیبای من ، آتشی بر دل ز هجران تو شد بعد پروازت به سوی آسمان ،روح من محکوم هرم
|
|
|
|
|
" شهر زمستانی " از قلم شاعر نامی خراسانی استاد غلامرضا شکوهی *** باد در موی تو رقصید گل ا
|
|
|
|
|
بي اختيار قند تو دلم آب ميشه به اسم کوچيک که صدام ميزني نگاهمم درگير چشمات ميشه
|
|
|
|
|
معادلات خطی پرانتزهای باز رادیکالهای بی منطق تقسیم های نا برابر این همه رابطه مشکوک ا
|
|
|
|
|
نعل را همه جا بر خود آویزان داری لبخندت خوش شانسی توست ...........................
|
|
|
|
|
لا تغادرنی / مرا ترک نکن لا تغادرنی فی زوال الشمس یزداد الّمی والبکاء یرهقنی و الدم
|
|
|
|
|
به خاطر بسپار کوچه ها امروز خیس از نگاه دیروز است روایت انجیر معابد حکایت تاریخ دور
|
|
|
|
|
بي تو من ديوانه ام آري من عاقل نيستم بي تو يك انسان نيمم بي تو كامل نيستم چون گل زردم
|
|
|
|
|
خسته ام من واقعا خسته ام این خستگی دانه ای بود که تو در درونم نهادی حالا حالا درختی
|
|
|
|
|
هوالمحبوب وقتی از اوج آسمان به آن بنگری... . . . خودش هم خیلی کوچک است! . .
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «مویه آسمان» آسمان! پیرهن خودرامی درد ستاره ها به سوگ می نشینن
|
|
|
|
|
کنار حسرتی دیرینه ماندم دوباره از عاشقی می سرایم .. بگو نبارد برف دوریت زمستانی دیگر ا
|
|
|
|
|
ای خداوند متعال! به قدری بر من عاصی حلیمی که گویی جرمها بر من نـبـاشد... ((...وَا
|
|
|
|
|
آن جاذبه اهورایی و من با یک بغل سالخوردگی قشنگ چونان عصایی سفید در خیابان های دلواپ
|
|
|
|
|
مرا به کجاها می بری که درون افکار گمشده ام تمام لحظه های بی قراری را به انتظار
|
|
|
|
|
قلم شعر من از موج تمنا دارد
كه خروشي بزن و دور ب
|
|
|
|
|
تو که از عشق لیلی ها برایم قصه میخوانی کمی با من مدارا کن در این غوغای ویرانی
تو ک
|
|
|
|
|
من از وادی خشم با شما سخن میگویم در وادی نبود امن شما درختانی هستید که تنومندی تان ، ثمره لگدم
|
|
|
|
|
جوری زندگی کن که انگار خدا همه جا هست تصور کن اگر خدا باشد همه چیز عالیست حال اگر باز هم
|
|
|
|
|
آرى اينجورى بود قرارمان كه بيائى پنجره احساس مرا بگشائى وبر سر سبزه اين خاك بنشانى گل
|
|
|
|
|
بسم الله **************** چه تفسیر تُردی دارد این برگ! می خواند انگشتانم را و سه
|
|
|
|
|
پیش از آنکه لبت با من خاموش بماند نگاهت فاصله گرفت و صدای من لابه لای باد پیچید همینت کا
|
|
|
|
|
به نام یزدان پاک * * * من اگربستری ازخاکم؛ تَرکنید مراباشبنم احساسی! تاخارهایم رابرچینم
|
|
|
|
|
کباب پروانه در بشقاب آنجا که معیار پرواز ، گاو است
|
|
|
|
|
شعری از:حمیدمصدق ترجمه:خالدبایزیدی(دلیر) توبه من پیکه نی و نه ت ئه زانی من به چ مه ترسی
|
|
|
|
|
« انا لله و انا علیه راجعون »
میروم و شعرهایم غریب می ش
|
|
|
|
|
ای غزلیات گران مایه ی دلجویی روح بخش ترین پایه و آسایه ی دلجویی حقا که خداییست دلت چشمه ی شعر
|
|
|
|
|
زندگی یه قانون بی تقدیره
خواب های من همیشه بی تعبیره
|
|
|
|
|
تکه یخی شکست سکوتِ ظهر تابستان پارچ، برای حفظِ تعادلش عرق کرده ! *** تارهای م
|
|
|
|
|
در آسمان آبی بختم دمیده ای مه روی من ؛فروغ کدامین سپیده ای؟ ای سوگلی درون کدامین حرم سرا پر
|
|
|
|
|
وباز تکرار تکرار ما در روزهایی که حفظ کردیم از صبح تا شام از شام تا صبح و میلیار
|
|
|
|
|
تا زدی حلقه بر این در که صدایی بکند دل دیوانه ندانست چه کس پشت در است گنجینه او که گنجینه
|
|
|
|
|
پیش از آنکه سگرمه های شب در هم فرو رود خنیاگری می شوم با آوازهای ساده و رها که مرا
|
|
|
|
|
از راهی که آمدی من بر می گشتم شاید سر راهم کوزه پیری شکسته بود که طلا از درونش زبانه می کشی
|
|
|
|
|
یادم بکن اگر یخ کرده ای از برف و بو ران ویا تب کرده ای از خیس باران از این سرما ،ازاین سرما
|
|
|
|
|
عید گشت و پر نیازم : یا ربم بر دل درآی من برون افتاده از سجاده ام :شو جان فزای تن همه پوسی
|
|
|
|
|
اگر باران ببارد و جاری شود نسیم میان گیسوان خیال اگر رنگین کمان به دست آرش بیفتد
|
|
|
|
|
به تماشای بهار آمده ام به خزان مینگرم دلخوشم با همه ی ناخوشی ام که خزان مینگرم نه زمس
|
|
|
|
|
من عاشق و مستم ای آنکه دل را بردی از دستم
|
|
|
|
|
هوالله الواحد القهار پهنه ی پرجوش دل،ساکت و خاموش شد آمدنت قصه شد ، غصه فراموش شد چشم ب
|
|
|
|
|
تو ...، ای یارم! من اینجایم! بیا و دسته کن، سنجاق کن ؛ پریشان موی مواج کلامم ! بیا ش
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۸۵ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |