جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ غزلیات فاحه شاعر حسن درویشی (فاحه)
|
|
اگر با تلخ کامی ، عمر هجران تو ، سر کردم
ز آه سینه سوز خو
|
|
|
|
|
هوالحى الذى لايموت
سبحانه و تعالى عن ما يشرکون
|
|
|
|
|
بسم الله الذى هو مدبرالامور
|
|
|
|
|
یا حبیب من لا حبیب له
تو از جنوب غزل های گرم و عاشقانه ی خود،چه بی بهانه مرا مست خویشتن کردی
ت
|
|
|
|
|
اين شعر فقط يک بيت است.براى چشمانت
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
ای غمت راز شادمانی من
سوز اشعار آسمانی من
|
|
|
|
|
در این سکوت تلخ مرگ آور
درجنگل تاریک و هول انگیز
در این خرابستان بی پایان
درکوره راه مبهم پ
|
|
|
|
|
نفس کشیده ای انگار در هوای دلم
که از ازل به هوای تو مبتلای دلم
|
|
|
|
|
استقبال شعر آن روزها رفتند
از فروغ فرخ زاد
|
|
|
|
|
هوالله القادر
لحظه به لحظه می رود،سوی تو این دل خراب
تا که تو رو کنی به من همچو طلوع آفتاب
|
|
|
|
|
هوالمحبوب
چشم هایت بهترین تفسیر آیین من است
گیسوانت تار لرزاننده ی دین من است
من که عمر
|
|
|
|
|
دلم با بوی نوشینت جوان شد
تماشاخانه ی هفت آسمان شد
.
.
.
|
|
|
|
|
هوالله القادر
مثل بوسه ی زمین بر آسمان،در توهم به تو رسیدنم
مثل تشنه ای که جان دهد در آب،در تو
|
|
|
|
|
هوالحق
فارغ از این چهره ی خندانی ام
قافله سالار پریشانی ام
پیر و ضعیفم نشناسی مرا
|
|
|
|
|
هواللطیف
من از آن دریچه بینم همه رمز و راز هستی که
|
|
|
|
|
هوللطیف
خرامان می روی جانا ،کمی آهسته تر بگذر
ز سیل اشک چشمانم امین و بی خطر بگذر
تو را با
|
|
|
|
|
سلام یک عمر به حرف های تو دل بستم چشم از رخ و رنگ و بوی دنیا بستم
|
|
|
|
|
بسم الله
الله الله ز چشمان تو
تیرگی چاه زنخدان تو
|
|
|
|
|
شکست خورده ی این جنگ خانمان سوزم
بیا ببین که ز عشقت چگونه می سوزم
|
|
|
|
|
یامن هو بکل شی علیم می توان باچشم تو از شهر خوبی ها گذشت می توان بر ساحل نوشین لبهایت نشست
|
|
|
|
|
هوالحی الدی لایموت از افق نمایانی،همچو ماه، تابانی عاشقانه میخوانی،آیه های سبحانی گیسوا
|
|
|
|
|
هوالله الواحد القهار پهنه ی پرجوش دل،ساکت و خاموش شد آمدنت قصه شد ، غصه فراموش شد چشم ب
|
|
|