جمعه ۷ دی
|
|
عشق بازان را چو باران کام بی پایان می دهند
هرکه شد دومان عشق مژده ملک سلیمان می دهند
هرکه را از غم
|
|
|
|
|
روزههایت همه باطل شده و مردودند
|
|
|
|
|
من خرابات نشین در میخانه شدم
دائم الخمر و جدا از کس و بیگانه شدم
|
|
|
|
|
ای حاضر ناپیدا لبریزتر از دریا
بر کام تو شد وصلت فارغ شدی از دنیا
|
|
|
|
|
تمنا در نگاهم با ترحم گوئیا بیگانه می باشی
به جانمجان ودر دل گوهر دردانه می باشی
یورش آورده ای از
|
|
|
|
|
ای هماغوش مُعوَق
ای تجلل تاریکی نبوت
تا دویست و بیست سال به درود
|
|
|
|
|
بر خانه خمار چو بانگ جرس افتاد
|
|
|
|
|
شعر رمزدار که به ابتکار بنده اگر حرف اول مصرعها رو سرهم کنی اسم و فامیل یا یه جمله در میاد که این ش
|
|
|
|
|
در حصرِ قضایِ روزگاریم همه
خسته ز جفایِ روزگاریم همه
|
|
|
|
|
شعری عاشقانه در وصف اهمیت و جایگاه مراقبت از محبت و دوستی، تاثیر عمیق عشق و یار و در عین حال رازداری
|
|
|
|
|
درودی بیکران بر تک تکِ اعضای شعر ناب
|
|
|
|
|
ز ماه ها همه ؛ شاکی ز ماه آبانم
|
|
|
|
|
خورشید تا بر دوش ماهی ها قدم زد
|
|
|
|
|
توچقدر بی چشم و روویی مثل گربه
|
|
|
|
|
اگر عاقل ترین اهلی یِ جنّت، «ترکِ اولی» کرد
برایش «شبهِ تاوان» شد هبوط آدم و حوّا
|
|
|
|
|
عاشقم کردی که اینگونه غزل خوانم کنی
خواستی کین پادشاهی بر دل و جانم کنی
|
|
|
|
|
سال ها در پی لبی قندم
در تمنای یک شکرخندم
خال هندو است در خیالاتی
باده ی صاف آرزومندم
واعظ ش
|
|
|
|
|
نگار این زلف مِشکین تو
دلها برد در عالم هستی
|
|
|
|
|
شعر کودکانه در وصف امام زمان (عج) ...
|
|
|
|
|
نارِنگیِ کادوپیچ شده
همراه بابویی عجیب را
اِمروز بازکردم
وگِریستم.
اِلهه.ق
|
|
|
|
|
آدم ساده چه داندهنرعاشق چیست بایدافروخت چراغی به دلت بهترازاین
|
|
|
|
|
خدایا نمیخوام حرافی کنم/نمیخوام که فلسفه بافی کنم
|
|
|
|
|
من خوشخیال را باش که پی نبرده بودم
که از ابتدا در عشق تو شکستخورده بودم
|
|
|
|
|
مادر بدون نور تو در قلب و ذهن ما
تاریک تاریک است این شب های بی فردا
|
|
|
|
|
........پیرمردی را میبینم که در سپیدهدم سرد زمستانی، با قامتی خمیده و دستانی لرزان، کارتنهای باطل
|
|
|
|
|
خدایا باز در نیمه راه دستان تو.......
|
|
|
|
|
عاشق شده بودم به گلی
چشمه ها آب نیاورد
دیدم ز عطش پاک بپژمرد
که دلم تاب نیاورد
|
|
|
|
|
ناگه از بین این همه آبی
پَری قصّه گو رَهید و جَهید
|
|
|
|
|
شبی دلگیر و خسته با خیالات تو سر کردم
تمام شب به یاد آخرین لبخند تو شب را سحر کردم
|
|
|
|
|
نی نیم از اهل خرد ، عاشق بیچاره شدم
در هوس روی نگار، شمع چو آیینه شوم
قند به روی شکرم ، بی خودم
|
|
|
|
|
رفتی تا به مین ها پا بدهم
|
|
|
|
|
حرکت میکرد تصویر
درتابلوی ، زیبای آکواریوم
|
|
|
|
|
لبخند تو شیرینی این چای خراب است
در سینی تو حال مرا چای! جواب است
|
|
|
|
|
چه بغضها که شکستند بعد ساعت صفر
دلم شبیه مزاریست با مساحت صفر
به جای خندهی تلخم سکوت میشنوند
|
|
|
|
|
مناجات
توای رب همی خواهم که ایمن سازی این جان را
ازآن روز پسین دیگرنیازرد این مال و سروجان را
ب
|
|
|
|
|
چه تقدیری از دست خواهد رفت ؟
|
|
|
|
|
بچگی روشنی، خام مثه برف پاک
سر تولاک خودت، کَبکی بودی سینه چاک
از بهشت روندَنِت، با یه توشه یِ غُ
|
|
|
|
|
بَـر مَـزار منِ آلوده مگر میکـده برپا بکنید
جامِ می، شعـر و غـزل، ولـولـه برپا بکنید
|
|
|
|
|
چون کِشتیِ بیناخدا، درگیرِ طوفانم هنوز
کوچهبهکوچه، در پیِ فانـوسِ ایوانم هنوز
بوسه بهرویَت م
|
|
|
|
|
پرواز تانک با هلیکوپتر سوار قرن
|
|
|
|
|
وصالْ نمیخواهم فقط بگذر تماشایت کنم / بگذر که دلتنگت شوم از شعر لبریزت کنم
|
|
|
|
|
اگر یارِمِ گورسون سنده خلوت
دِئنن ای بی وفا وِی بی مُروّت
|
|
|
|
|
دوره گردی میکنم در کوچههای خاطرات
|
|
|
|
|
دواره چیدو،دواره چیدو/ مالم رمانی کوره مالم رمانی
|
|
|
|
|
تو را نوشتم
بارها و بارها...
|
|
|
|
|
چیست این رازِ بمان در انتظار
لااقل چرب اش کن ای پروردگار
اهل حال و دلبری کردن به ناز
من کمر تا کر
|
|
|
|
|
چشم ، چون آیینه از آلودگی ها پاک دار ..
|
|
|
|
|
صبحی نو و مشغولم به رسیدن
با گام هایی تهی
همچون تپش قلب
|
|
|
|
|
گلدی گئجه یوز ناز و عتاب ایلهدی گئتدی
مجنونی هوس باز حساب ایلهدی گئتدی
|
|
|
|
|
آیا میمانَد ، برسر حرفش پَری ؟
|
|
|
|
|
بروم یا نروم ؟ موضعِ تان روشن نیست !
دلم از غصه پر و فرصت وا گفتن نیست ...
|
|
|
|
|
ندانم ای زنده دل، در میان کاروان حج چه میکنی
سنگدلان طواف سنگ کنند، تو که طواف دل میکنی
|
|
|
|
|
من از خاندان وفاداری ام..
|
|
|
|
|
آهای عشق قدیمی یارِ امروزی
|
|
|
|
|
گـفتم به بچــهها کـه بـرای مراسم ام
عکسی که با حرم مادر است قاب کنند
تشییع و هفتـه و چهلم سالگـ
|
|
|
|
|
دل من شنیده حکایتت، دل من خریده محبتت
بهخدا سپردهام این دلم که تپش زند به حرارتت
|
|
|
|
|
آلوده تر ز مغز تو چیزی ندیده ام
در دیده ات، سِگالِ تمیزی ندیده ام
در آستین حلق و دهانت، نهاده ای
|
|
|
مجموع ۱۲۸۶۵۵ پست فعال در ۱۶۰۹ صفحه |