تحرکاتِ باتوم
حرکت میکرد تصویر
درتابلوی ، زیبای آکواریوم
حرکت میکرد نسیم
در لالوی صدای آکاردئون
یه نفر جَوگیر شده بود
دوتا یکی پله شو درنَوَردید ،
رفت به بالاترین ، پله های نردبوم
میخواست که اوج بگیره
حتی بقدر یک بوم
می اومد صدای بوم
فکرمیکنم ز بین اون خرابه
ظاهراً تموم شده بود ، آن انقلابِ باتوم
ریخته شد قُبحِ مُردن
ارزش نداشت دگر، جون
میونِ این چند و چون ،
خشکیده بود روو دیوار،
مغز و خون
شهرداریچی ،
دیوارو داشت رنگ میزد
تا اثری نَمونه
اما همیشه جای اون می مونه
امان ز شهرداریچیای نادون
یه دیواری رُو دیدم ،
که خونِ رووش ،
هنوزخیس بود با ردّ بارون
آرامش یافت خیابونا با افسون
اما دلا،
حرفشو نزن !
پُرازخشمی ، دائماً روزافزون
شاید چند سال بازم درخود بمیره ،
به یادِ ظلمِ ضربه های ،
خیلی زشتِ باتوم
اما ازاین شهرِ بسان یک فیل ،
به جُورِ اینهمه دزد ،
نمونده عاجی ،
بجز یه خرطوم
میدونید مظنونین کیا بودند ؟
همونایی که هیچ نبودند مظنون
بازم فتنه و فتنه
امان از ، ریاکارای مفتون
دزدا به هم ، نون قرض میدادند یکریز
دستای زشتشون توو دست هم بود
قاضی و،
سارق و،
اون رفیقِ قافله ،
آن آسپیرانِ نادون
با خوشحالی ، با هِرهِر،
هِی به هم گفتند ممنون
آکواریوم ترکید
ماهیا بال بال زدن
آکاردئون خفه شد
کلاغا جملگی دست ،
به قارقار زدن
بازم قیافه ی نحسش پیدا شد ،
میگفت حکمی دستشه ،
زقاضیِ کشیک ،
اینو داشت ، عربده میزد باتوم
بهمن بیدقی 1403/7/2