سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 29 آبان 1403
    18 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 19 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۲۹ آبان

        تحرکاتِ باتوم

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ ۲۱ ساعت پیش شماره ثبت ۱۳۳۸۴۶
          بازدید : ۴   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        تحرکاتِ باتوم
         
        حرکت میکرد تصویر
        درتابلوی ، زیبای آکواریوم
         
        حرکت میکرد نسیم
        در لالوی صدای آکاردئون
         
        یه نفر جَوگیر شده بود
        دوتا یکی پله شو درنَوَردید ،
        رفت به بالاترین ، پله های نردبوم
        میخواست که اوج بگیره
        حتی بقدر یک بوم
         
        می اومد صدای بوم
        فکرمیکنم ز بین اون خرابه
        ظاهراً تموم شده بود ، آن انقلابِ باتوم
         
        ریخته شد قُبحِ مُردن
        ارزش نداشت دگر، جون
         
        میونِ این چند و چون ،
        خشکیده بود روو دیوار،
        مغز و خون
         
        شهرداریچی ،
        دیوارو داشت رنگ میزد
        تا اثری نَمونه
        اما همیشه جای اون می مونه
        امان ز شهرداریچیای نادون
         
        یه دیواری رُو دیدم ،
        که خونِ رووش ،
        هنوزخیس بود با ردّ بارون
         
        آرامش یافت خیابونا با افسون
         
        اما دلا،
        حرفشو نزن !
        پُرازخشمی ، دائماً روزافزون
         
        شاید چند سال بازم درخود بمیره ،
        به یادِ ظلمِ ضربه های ،
        خیلی زشتِ باتوم
         
        اما ازاین شهرِ بسان یک فیل ،
        به جُورِ اینهمه دزد ،
        نمونده عاجی ،
        بجز یه خرطوم
         
        میدونید مظنونین کیا بودند ؟
        همونایی که هیچ نبودند مظنون
        بازم فتنه و فتنه 
        امان از ، ریاکارای مفتون
         
        دزدا به هم ، نون قرض میدادند یکریز
        دستای زشتشون توو دست هم بود
        قاضی و،
        سارق و،
        اون رفیقِ قافله ،
        آن آسپیرانِ نادون
        با خوشحالی ، با هِرهِر،
        هِی به هم گفتند ممنون
         
        آکواریوم ترکید
        ماهیا بال بال زدن
        آکاردئون خفه شد
        کلاغا جملگی دست ،
        به قارقار زدن
        بازم قیافه ی نحسش پیدا شد ،
        میگفت حکمی دستشه ،
        زقاضیِ کشیک ،
        اینو داشت ، عربده میزد باتوم
         
        بهمن بیدقی 1403/7/2
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3