اسم اینرا میگذاری سَروَری ؟
آیا میمانَد ، برسر حرفش پَری ؟
چرا که نه ، او که آدم نیست
پس تو ای آدم ، بپا نپری !
پریدن مال تو نیست
پریدن است ، نشان یک پَری
میخواهی دوست داشته باش و خواه نه ،
تو ز یک پلنگ هم بی پَرتری
برو پرتره ات را درآینه بنگر !
تو ز پروازکبوتر کمتری
تو فقط رجزخوان این لشکری
وقتی تاختند لشکرهای سَلم و تور
ایرج بودنت کجا بود ؟
غلو را ، بگذارکنار و اعتراف کن
تو ز ابتر ابترتری
تو را با اینهمه یکریز گناه ، چه رسد به برتری
داری میشوی جَری
انگار تخم دوزرده گذاشته ای
تو نهایتاً ، ز تمساح سَرتری
اسم این را میگذاری سروری ؟
یه عمری پرسه زدی میان عیش، شدی فردی ددری
میخواهی چکارکنی دراین پائیز زندگی ؟
تو که برگی هستی بند شده به موی
چهره ات را برو درآینه ببین !
تو ز پائیز زردتری
شاید در بیراهه ها تو غَدَری
حرمتها را میدری ،
مگر افتخاری ست حرمت شکنی و، تهمت فکنی ؟
ارج و قرب دارد عقیده های خوب به آن سرا
حرمت دارد یک پَری
مواظب باش حرمت پَری را هیچوقت ندری !
بهمن بیدقی 1403/4/21
سروده طنز شیرینی بود
خلاقانه
برقرار باشید