سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
و مهدی جان حسنلو
شعرِ تصادفن به دلیل همزیستی زبان و زمان و به لحاظ معنایی و محتوایی، بسیار کنشمند و دموکرات است. هم شروع شعر مخاطب را ترغیب به ادامه ی خوانش آن میکند و هم در سطرهای پایانی، انتظار و توقع مخاطب برآورده میشود. اگر دقت کنیم متوجه میشویم که این شعر از آغاز تا پایان هدف مشخصی دارد و زبان آن از پیوستگی برخوردار است. از شروع تا انتها، شاعر مسیر مشخصی را می پیماید و خواننده به دلیل روایت محوری (خرده روایت خطی و غیرخطی) در خط معینی حرکت میکند. شعر با هدفمندی شروع و با هدفمندی به غایت خود میرسد. درواقع شعر شکل زنجیری را پیدا کرده که حلقه های آن از هرسوی به یکدیگر گره خورده اند. فقط ای کاش شاعر در میانه ی شعر با تنوع در بیان و با تکنیکهای دیگر ادبی و روایی، شعر را پیش میبرد تا توجه مخاطب را از محتوا به خود ساختار–فرم نیز جلب کند. گاهی همین تمهید-ترفندهایی که اکثر فرمالیست ها بکار میبرند باعث برجسته شدن تصاویر و مضامین شعری میشود و کیفیت کلی اثر را بالا میبرد. (به عنوان مثال: فوکوس روی یک مضمون خاص)
تصاویر شعر بسیار دندانگیر و گردن کلفت است اما در چند سطر تاحدودی یکنواختی در لحن–بیان و اجرای روایت به چشم میخورد.
درهم تنیدگی و فضای استعاری به قدریست که شاید مخاطب نتواند با یکبار خوانش به لایه های زیرین اثر راه پیدا کند. اما این گره خوردگی عناصر، توام با جهت منطقی شعر پیش میرود. در واقع همین ابهام و مه آلودگیست که متن را در عین معنارسانی تا اوج شعریت مطلوب پیش میبرد. قرار نیست که شاعر هرچه میگوید مخاطب واو به واو متوجه شود و با سطر به سطر شعر ارتباط برقرار کند! همین که مخاطب مفاهیمی (چه از سطح و چه از عمق شعر) دریافت کند کافیست... این ابهام و معناگریزی و چند لایه بودن خاصیت چنین اشعاریست زیرا باعث میشود مخاطب با جهان بینی خود، شعر را تاویل و تعبیر کند. البته ناگفته نماند پیچیدگی در محتوا نباید به بیانِ گنگ و مبهم و پیچیده تبدیل شود.
شاعران سپیدسرا و آوانگارد باید حواسشان به اسلوب ساختاری، تکنیک روایت محوری، و تمهیدات زیباییشناختیِ اینگونه اشعار باشد. باید پس از نوشتن اولیه شعر و رهایی از مشاهده و مکاشفه، به آن برگردند و معیارهای زیباشناسی که در انتقال هنری و تبدیل کافی معنا و مفهوم تاثیرگذارست را باقی بگذارند و دیگر زائده های ذهنی–جوششی را اصلاح نمایند تا خروجی کارشان بهتر شود.
بشخصه هیچ شکی به شاعر بودن، پتانسیل بالای قلم، توانمندی در روایت، و پیچیدگی ذهنی مهدی حسنلو ندارم... فقط به عنوان یک پیشنهاد به او توصیه میکنم که از ایجاز شاعرانه، بیان فرمالیستی، و ویرایش ذهنی غافل نباشد. البته این به معنی ضعف شاعر و ایراد شعر نیست بلکه این موضوع را بیشتر برای کنترل سیالیت شاعر و تعادل بین ابژه و سوبژه عرض کردم. اینگونه اثار او نظم بهتری پیدا میکند و شستهرفتهتر مینماید.
و اما در آخر:
با خواندن این شعر که اتفاقن نام آن تصادفن است، ناخوداگاه عبارتِ تصادف با زندگی یا زندگی تصادفی در ذهنم نقش بست و یاد کتابی با همین نام که چندسال پیش خواندم افتادم. البته ادراک من از آن کتاب (که شخصیت اصلی داستانش یک زن شکست خورده بود) بی ارتباط با شعر نیست...
سعی میکنم خیلی خلاصه برداشت دلیِ خود را بنویسم:
شاید من نوعی یک روز از خواب بلند شوم و دیگر آن آدمی که دیروز بودم نباشم! شاید من نوعی همین امروز و همین لحظه با روزگار تصادف کنم و هیچ اندیشه ای به جز انتقام از زندگی در سرم نباشد.
میگویند: تصمیم گیرنده ی اصلی در زندگی خود ما هستیم و کسی نمیتواند به جای ما تصمیم بگیرد... آری شاید این حرف غلطی نباشد اما شرایط سیاسی، اقتصادی، و فرهنگیِ یک جامعه و فضای حاکم بر آن، روی زندگی انسان (بخصوص انسان اجتماعی و مدرن) به شدت تاثیر میگذارد.
نمیخواهم حال و هوایتان را غم آلود کنم اما به هرحال واقعیت تلخ است: متاسفانه انسانهای غمخوار و رنجکشیده دوبار میمیرند! یکبار توسط مشکلات زندگی و یکبار هم به دست مرگ...
آدمی تا جایی میتواند تصمیم درست و عاقلانه بگیرد و تا جایی صبورانه و منطقی رفتار میکند که آسایش روحی روانی و امنیت آینده ی خود و خانواده اش به خطر نیفتد.
وقتی لبریز شوی، لاجرم سرازیر میشوی!
عده ای لباس رزم میپوشند و با مشکلات میجنگند؛
انسانهای بزرگ زیر بارهای گران کمر خم نمیکنند، موی سپید میکنند.
عده ای فقط انتظار میکشند تا شاید شرایط تغییر کند... اما چه سود از انتظار خشک و خالی! تنها موجودی که از انتظار و نشستن و درجا زور زدن به جایی میرسد، مرغیست که تخم میگذارد.
عده ای با بغل کردن زانوی غم، خیلی زود شکست را میپذیرند و یا ظاهرن سعی میکنند که با شرایط کنار بیایند.
عده ای به سیم آخر میزنند؛ یا روسپیگری میکنند یا به افیون پناه میبرند و یا در تئاتر زندگی، نقش منفی و سیاه داستان را بازی میکنند.
و در پایان، عده ای... روحشان شاد!
این آمبولانس لعنتی هم که همیشه ی خدا دیر میرسد.
سبز و سرافراز باشی رفیق🌿 به امید روزهای خوب