شنبه ۱ دی
|
دفاتر شعر فریباایازی روزبهانی
آخرین اشعار ناب فریباایازی روزبهانی
|
مرا
نسیم شب آورد تا
پرواز نور را در آغوش تاریکی نَظاره کنم
زمین زیر پای تردید می لرزید و
تو
آینه چشمانت را مقابلم گرفتی
بارها اینکار را کرده بودی
حتی وقتی در خواب بنفشه های لطیف
دو کبوتر سبز اوج می گرفتند و
تو
جشن قندیل های زمخت خزه را
پشت پرچین چند اراجیف گوی دسته چندم رها می کردی
آن شب مرموز هم نسیم می آمد ؛
که مرا با خودش آورد
تو دوباره نخ احساسم را کشیدی
من غرق تاریکی بودم
تو زمان را ورق می زدی
مرا با خودت به هبوط دوباره زمین می بردی
من شنا نمی دانستم
تو قایق معرفت را به ساحل ثبات رساندی و
در میان حضور مبهم آن شئی نامرئی
نور پاشیدی تا لکه ای از ابهام مشترک نماند
اما تاریکی از دریچه های تردید بالا می آمد و
روی سطح لطیف روشنی می نشست
دانه های مشترک احساس مثل شکست نور
در کسری از ثانیه تکثیر می شد و
ما دوباره لنگر را می کشیدیم و
تنگه به تنگه از آبهای آشنا می گذشتیم
گاه غرق نور می شدیم و
تو عقربه های ساعت را
با حرکت باله های ماهی تنظیم می کردی
ساحل نزدیک بود و
نور بود و
نور
شعر آزاد آبان ۱۴۰۳
|
|
نقدها و نظرات
|
درود شاهزاده خانوم و سپاس از حضورتان | |
|
درود | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
نخ احساس رو کشیدن خیلی باحالههه
درود بر شما بانوی عزیز
روزتون بخیر