يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
در محفله ی عشق دردیست پنهان ،که پاییز ها ندارد آشیانه،
آشیانه ای غریب نزدیک است، که به خود ندیده
|
|
|
|
|
ماه در پرتو نور
شاد از بودن شب
|
|
|
|
|
عمقِ یک نگاه...
اضطراب از فاصله بود...
تپش هایِ قلبِ بیمار....
رد پایِ دکتری ناپیدا را...
تا فص
|
|
|
|
|
روزگاری ماهیان در زیر این دریا و موج
|
|
|
|
|
مسجدت گودال و ذکرت زخم و خون سجاده ات
گر نماز است این، چه بود عمری سجودم قبل تو؟
|
|
|
|
|
هر چه تاب دا د تار گیسو. حلقه. شم. خوش. عجب
در سرا پرده. ی. دل. تار مژ گان خوش. عجب
به دور
|
|
|
|
|
نرو، نرو، پرستوی دلم
این پاییز را با من بمان
شاید بهار دیگر نباشم
|
|
|
|
|
سالگرد دفاع مقدس. هشت سال جنگ بین ایران و عراق
|
|
|
|
|
اعتقادی در جهان ناموازی بودیم
مادو عاشق ،کافر خدای رنگی رنگی
|
|
|
|
|
آنقدر نامه زنم بر قلم خویش کآخر
یا من به زمانه مانم و یا ماند قلمم
|
|
|
|
|
پلان شبانههایم،
دور از تو!
|
|
|
|
|
عاشقانهترین شعرهایم را
در آغوش تو سرودهام
|
|
|
|
|
آزادی
به شهری حیران
نشسته قُمریِ حق بین
با جامه ی خاکی فامِ ستمدیده!
در منظرش
ایام ، همه به
|
|
|
|
|
عشقم نفسم قند و نبات و شکلاتم
ای چشمه ی شیرین لبت آب حیاتم
|
|
|
|
|
تو واژه ی اسم ها
کسی هست که اسمش
وقتی میگم درمونه
بهانه که بگم مهردادس
تو واژه ی اسم ها
کسی هس
|
|
|
|
|
یادم ، غباریست از خاطری پاک شده
|
|
|
|
|
نفسش عطر خوش لاله و شب بوها بود
|
|
|
|
|
از فرط عطش ما همگی تشنه ی آبیم
|
|
|
|
|
دلگیرم…
همچون تابستانی که
کسی از کوچش ملول نیست
تابستانی که هنوز نرفته
مردم برای پاییز می نویسند
|
|
|
|
|
دنیا زیبا نبود
همه چیزش را عوض کردم
|
|
|
|
|
امروز عصربه خود می گفتم
کاش حس بچگی یادم نبود!
نان قندی دردستم نبود
راه بیفتم سرکوره ها
نان
|
|
|
|
|
برخیز که زوّار حُسینت خاکی است
|
|
|
|
|
خیال
دیوانه شدم از این همه در به دری
از قصه اوج، تا ته بی خبری
هی تیغ نزن به التهاب رگ من
|
|
|
|
|
قلبیمی فتح الین هارداسان ای نازلی نگار
سوزومع سوز یازاسان هردن عزیزم نه اولار
|
|
|
|
|
غم مخور، تو ای علمدار!
که چرا آب به خیمه نرسید
روح وجسم ات ، به نیّت وعمل
چقدر، پیروز شده است
|
|
|
|
|
هر مسلمانی ببیند بت چشمان تو را...
قبله را گم میکند،بدجور مستت میشود
|
|
|
|
|
راه توحيد به هر سوي دلـي وا بُوَدش
هر دلـي بر ره آن عزم مهـيّا بودش
آدمـي
|
|
|
|
|
نیم رخ ازچشم و روی یار من
غم به چهره از جسم عذار من
|
|
|
|
|
روزهابی خورشید همچوشبی سرد
دلشوره های روح زخمی وبدنی بی درد
|
|
|
|
|
بیا تا زنده ام چشمان نازت را مگیر از من
|
|
|
|
|
((چشم))
زخمی که زتیر چشمهایت خوردم
انگار هزار بار پایت مردم
|
|
|
|
|
هزار بار خون خودم را عوض نمودم من
|
|
|
|
|
عشق با مهر تو آبستن شود. از تو و خیل تو این گلشن شود
|
|
|
|
|
یاد شهدا
هفته ی دفاع مقدس شدو ما مسروریم
ماهها می گذرد و از یاد شهدا دوریم
چه شده ما را چرا
|
|
|
|
|
گل کرده در نگاهم بیش از بهار پاییز
استاد رنگ باشد با اقتدار پاییز
|
|
|
|
|
نَـیَـفـکــن سـایـهٔ دلــرحـمـی بـیـش از زیـادی ..
درخـت از سایـهٔ دلـسوزیـش اکنـون زغـالـست
فضا
|
|
|
|
|
اگر یک بار خوردی حیله ی کَس
|
|
|
|
|
دیوانه و مدهوش دو عالم منم
خار و ذلیل دو عالم تویی
|
|
|
|
|
به وِی گفتم که این دوری چه حاصل؟
|
|
|
|
|
ای ماه،پری،خوشگل عالم،ملکه،ناز
درویشت و شاهت شده بودم... که ندیدی
|
|
|
|
|
ای صوفی...چه باورت شود ...چه باورت نشود
|
|
|
|
|
رباعی
شب های دراز سرد پاییز شود
دلهای جوان زعشق لبریز شود
در گوشه ی دنج
|
|
|
|
|
وانسان های در مانده ای
که با قامتی خمیده
در پی پیدا کردن جرعه ای اب
ودر جستجوی لقمه ای نان
|
|
|
|
|
ارغوان
در و دیوار غریب افتاده،تماشا دارد
|
|
|
|
|
مراباچشمان نازت آشناکن...
|
|
|
|
|
هر لحظه شبیه چشم تو بارانی ست
این فصل مرا عاشق چشمانت کرد
|
|
|
|
|
محبـــت را کجــا پــرورده مـــادر
شعـــاع عشـــق را گســترده مادر
|
|
|
|
|
نامه ام را باید در تاریکی بنویسم
به دور از نور شمع ها
و پرواز پروانه ها
و به پندار سایه ها
بن
|
|
|
|
|
خدایا
به دنیا آمدم با غم ،و با محنت شدم همدم
چرا با غم شدم همدم ،بیا حل کن معما را
در این دنیای و
|
|
|
|
|
چشم یعنی که نبیند غم حیرانی او
چشم یعنی که بلزرد به پریشانی او
خاک شرمش شده از مادر عباس این جا
|
|
|
|
|
مرا دیشب درون غار احساسم رها کرد...
|
|
|
|
|
تویی که دوا را
قدرتِ شفا می بخشی
|
|
|
|
|
كار غلط ملت ، بـر ما نـدهد سودي
كي كار غلط باشد ، بـر ما ره
|
|
|
|
|
نمی بافه دستات
یه شال با کلاه
که سرما نشه
باعث بغض ماه
|
|
|
|
|
می کشاند خود را به در و دیوار دلم
به خیالش عشق زورکی جا می گیرد...!!!
|
|
|
|
|
با یک نظر بخواندی حرف نگفتهام را
مفتاح شد نگاهت این قفل بستهام را
|
|
|
|
|
چه کسی پنجره ها را فهمید؟
چه کسی خنده ی باران را خورد؟
چه کسی......
|
|
|
|
|
مس را به طلا آبدیده کنی، جام طلایش نشود
هر دوست داشتنی که، دلباخته عطشان نشود
|
|
|
|
|
رد پلکت روی چشمانم هنوزم مانده است
مثل شبگردم که صد غوغا به روزم مانده است
|
|
|
|
|
میزند بارن و بزم دیدگان جور است باز
|
|
|
|
|
دوری ما از اربعین
یا رب سیراب کن مارا ز دریای عشق ودین
تشنه ی دیدار اربابیم به شوق اربع
|
|
|
|
|
مگر خدا ز چه ای گل تو را نموده خلق
|
|
|
|
|
بود در قاموس من عشق و وفا
از بد بختم دلم سامان نداشت
|
|
|
|
|
به دریا نزدیکم، در هر نفس سنگینی ماسه ها در کفش هایم ،ردپایم را عمیق تر کرده
|
|
|
|
|
حریر سرخ عشقم
شدی زمزمه ی شعرم
|
|
|
|
|
رهایت می کنم با همان دردی که
کشانده مرا به تختخواب سردی که
|
|
|
|
|
دماوند
ای حماسه ی مستدام !
ای یادواره ی جاودان در اذهان -
تو را جاودانگی بادا
تو را آزادگی
|
|
|
|
|
*قسم*
دلم شبیه ترک های ارگ بم شده بود
توانِ تاب و تحمل دوباره کم شده بود
نمیرسید کسی تا به داد
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |