جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ یک سودا و هزار سر شاعر مجید ابتدایی(شمع)
|
|
چه کسی پنجره ها را فهمید؟
چه کسی خنده ی باران را خورد؟
چه کسی......
|
|
|
|
|
تو تنها شعر می گویی
تو تنها واژه.......
|
|
|
|
|
با من نگاه عجیبی ترانه گفت
بغضم شکست در خَم این، کوچه های ترس یک یادگارِ یأس
باور ..........
|
|
|
|
|
فانوس را نوشید
بی سایه ی هیچ روح سرگردان
هیچ سرابی، عابر تشنه را ندید
در تهِ نگاهِ.........
|
|
|
|
|
تنش را رایگان میداد
در دستانِ مستِ بادِ سردِ شب
دو ساقش را هوسناکانه میبوسید
رسوایی
.......
|
|
|
|
|
قلقلک میدهد انگار، خیال تو مرا تا پاییز
وسطِ شرجی یک گوشه یِ دنج
مثل روییدن ......
|
|
|
|
|
من از نت های این ساعت
و تیک و تاک سرگردان و تکراری
که گوشِ انتظارِ خاطرم را سخت آزرده است من از
|
|
|
|
|
حرفی شبیه دلهره ی قاصدک بزن
من را تهی کن از این صبح ناگزیر
من ........
|
|
|
|
|
دیدی دروغ بود
آن اشکها که برایم تو ریختی
آن......
|
|
|
|
|
در ساحتِ عبور ترانه های رویش
بر صورت شرمگین نت تنهایی طلوع
ترسیمِ سمفونی روشن باران
بی هیچ لکنتی
|
|
|