با یک نظر بخواندی حرف نگفته ام را
مفتاح شد نگاهت این قفل بسته ام را
سوزاندی از جفایت روح نپخته ام را
(تا درگهت کشاندی قلب شکسته ام را
خود می کشی بهر سو پاهای خسته ام را)
کشتی شکست در خود با ناخدای خسته
ساحل نما به لطفت این کشتی شکسته
بر درگهت نشستم زار و غمین و خسته
(در باز کن به رویم ای پشت در نشسته
تا وا کنم به رویت آغوش بسته ام را)
جاری شده ز چشمم این کهنه رود اروند
چشمم به انتظار است مهر و ایار و اسفند
آتش زدی به جانم چون آتشی به اسپند
(گیرم که بگسلی بند هر لحظه ای به ترفند
پیوند می زنم باز بند گسسته ام را)
گم کرده راهم ای دوست راه از کجا بجویم
راهی نمای بر من تا در رهت بپویم
شومی و تیره روزی با تو چگونه گویم
(شهباز همتت را پرواز ده به کویم
یا باز کن ز فتراک بال شکسته ام را)
این خسته جان مدهوش چون مهره ای بر این نرد
با داستان هجران روزی دگر به سر کرد
این آتش فراقت دود از نهاد برکرد
(مویم سپید و رو زرد ، دل همچو لاله پر درد
از من قبول فرما گلهای دسته ام را)
این جان بی کفایت ساکن شده چو مرداب
تهییج کن دلم را با زلف پر خم و تاب
روشن نما سرایم ای آفتاب و مهتاب
(ای نوح عشق دریاب در پیچ و تاب گرداب
این سینه ی به ناحق در خون نشسته ام را)
ارفع، من کمینه ساکن شده به کویت
روح و روان و جسمم جاری شده به جویت
گفتی و خوش سرودی جانم به گفتگویت
(روزی که روبرویت ارفع کشد سبویت
آنروز جشن گیرم عید خجسته ام را)
________________________________________________
مسمط 《حرف نگفته》 با تضمین غزلی زیبا از استاد ارفع کرمانی تقدیم به روان پر مهر استاد و نگاه مهربان شما عزیزان جان
مخمس یا تخمیس، مسمط پنج مصراعی است که چهار مصراع اول آن هم قافیه است و معمولا دو مصراع آخر آن تضمینی از یک غزل مشهور است
(اشعار داخل پرانتز از استاد ارفع کرمانی میباشد).
تقدیمی بسیار زیبا و شایسته بود
مبارک صاحبان اثر باشد