سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        شبپره (فراری خورشید)

        شعری از

        محمد حسن زاده چلچله

        از دفتر صدف های ساحل نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۲۰ ساعت پیش شماره ثبت ۱۳۵۳۴۹
          بازدید : ۳   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        فراری خورشید
        جولانگاه من، آب و آتش است
        سیاهی و سپیدی ،در کنار هَمَست
        در سپیده‌‌دم صبح یکنواخت
        چون شبپره، امید به شب تار داشتم
        از شدت هُرم آفتاب سوزان
        جانپناهی، سایه‌ساری می‌خواستم
        پوشاندم و کورکردم همه روزنه‌های اتاقم را
        به امید آنکه دمی بیاسایم به دور از پریشانی احوالم
        در خط خطی ذهن وهم‌انگیز سایه‌ام
        ابر سیاه و بهمن سپید پابرجاست
        و تصویری که ندیدم هرگز
        در عالم سَکَرات در جولان است
        خودم را در کهکشانِ راه شیری
        ذره‌ای ناچیز دیدم بس ناچیز
        حاشا که او هم در جهان
        بسان ذره‌ای ناچیز بود بس ناچیز
        ستارگان را دیدم که ‌ای کاش
        می‌چیدم از طاق آسمان
        بر نگین انگشتری می‌گذاشتمش
         می‌بردمش به هر جای
        بادی طوفان گونه
        سرد و مهیب
        وزیدن گرفت و پریشان کرد موهایم را
        لیک با همه سردی و مهابتش
        نفسی داد نافذ به من این دلکش
        در این باد سرد و شب تار است
        که جنگل، محفل دیوانگان است
        خورشید پشت کوه‌ها، پنهان
        درختان چون شبه سوزناک
        نه بندی، نه افساری
        نه اسبی، نه اسبابی
        یکه و تنها،
        ولی رها از پس آرزوها
        در این جنگل اوهام
        آتش از پی برف رنگین است
        سوز باد، یادآور بود و نبود
        آری مسئله اینست
        بودن یا نبودن
        این یکی هم اثبات است
        منتها، برهان خُلف
        نبودن را نابود کن
        تا که بودن را به یاد آری
         
        1391
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7