يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ صدف های ساحل شاعر محمد حسن زاده چلچله
|
|
گر که جهان، هرچه در اوست ،نفی کند هستیام..
باک مباشد مرا..
گر تو شوی ساغرِ بد مستیام
|
|
|
|
|
مست مویِ طُرّهافشانت بیشرابم
کو شرابی هم تراز آن نگاهت
در بهاران، سبزهزاران پُر گُل و پُر بوی
|
|
|
|
|
که بی تو صدی بیصِفرم..
یک تَن میان تَنها..
با تو همان یکم من..
با صد هزاران صفرها
|
|
|
|
|
زان مرغِ پریشان حال بی پروبال
اندرین صحرای بینام و نشان
جان سپردن به چه حالت رواست
گر مرغان ندهن
|
|
|
|
|
گر تو رخشی و من چو رستم سوارت شدم.نشاید دگرها سوارت شوند.چو اسبِ جلال الدین خوارزمشاه.که مرد و نرفت
|
|
|
|
|
تانمیرد شاعری کُنجِ اتاق.از غمِ خشکیدنِ گلهای باغ.تا سُراید شعری از نخشکیدن هنوز.از سیب از زندگی از
|
|
|
|
|
ای کاش که آینه بودم...هر دم تو را نظاره ...ای کاش که شانه بودم...در مویِ تو روانه
|
|
|
|
|
با کوله بارِ انسان ...در یک ترن تا ابد...یا می رسیم به مقصد...یا واژگونه از سر
|
|
|