يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ رویای خیس شاعر فروغ گودرزی
|
|
عکاسی
آخرین
حَربه ام
بود
برای
زُل زدن
به چشمانت...
|
|
|
|
|
نام امروز را
نمیدانم
فراموشی پرسه می زند
بر نگاهم...
|
|
|
|
|
هیچ قایقی
به دریا نمی افتد
مگر، مرده ای روی آب باشد...
|
|
|
|
|
به جرم جنون
میله ها
شادی سر داده اند...
|
|
|
|
|
دیدمت
ندیدیم
خواندیم
نخواندمت.
.
.
.
راه ما هی چستان بود...
|
|
|
|
|
به چالش می کشد
چشمانت
قلب بی قرارم را...
|
|
|
|
|
گفتی انار برایت دانه می کنم
ندانستم انارها
یخ زده بودند...
|
|
|
|
|
به صلح نشست
حنجره ام با فریاد،
جیغ را درس گرفت...
|
|
|
|
|
پرسه می زند زمستان
در حوالی خیابانهای پاییز...
|
|
|
|
|
به دست باد افتاد خاطراتت
می گویند باد اورده را باد می برد..!!!
|
|
|
|
|
کوچیدند پرستوها
به انتهای راه
برای آغاز آرزوها...
|
|
|
|
|
پشت دیوار خانه ام
بویی از تو به مشام نمی رسد
گناه درخت چیست که نفس می خواهد؟!
|
|
|
|
|
پنجره ی خیال
باز است بر خاطراتِ
سالهای دور بی قرنطینه...
|
|
|
|
|
سرما زده شعرهایم را
آهای اهالی دعایی بخوانید
بی بَر نمانم...
|
|
|
|
|
قلبم ترک خورد
شعرم پخش زمین شد
به کمای بی برگشت رفتم...
|
|
|
|
|
من همان
زنی هستم
شاعر
که ایستاده برای شعرهایم می میرم...
|
|
|
|
|
تو نارنگی به دست
در پاییز
سر می رسی و
پاییز از طعم ملس ات
چشمهایش را می بندد...
|
|
|
|
|
کوچک بود رویاهایم
باد آن ها را بی احازه
با خود برد...
|
|
|
|
|
من تو را
پنهان
ولی
آرام
آرام
با عشق
نوشیدم
|
|
|
|
|
دستم به ریحان های باغچه می رود
طعم تو زیر دندانم...
|
|
|
|
|
دست برده ای بر پرده ی اتاقم
چنان پیچ و تاب می خورد
که گویی آبستنِ درد است...!!!
|
|
|
|
|
می کشاند خود را به در و دیوار دلم
به خیالش عشق زورکی جا می گیرد...!!!
|
|
|
|
|
پاییز بی بهانه می آید
در پی بهانه ها ایی از جنس نیودنت
|
|
|
|
|
سر بر بقچه ی دلتنگیهایم
خواب تو را می بینم
|
|
|
|
|
گل ها در دستانم سنگینی می کند
انتظار لبانش می لرزد از نبودن
|
|
|
|
|
هر چه کردم دور باشم
از یاد او
باز هم نیمه ام ماند در فکر او
|
|
|
|
|
موج سکوت شهر را می شکند
ماهی گیران بر تورهایشان دعای صید می خوانند
|
|
|
|
|
آغوشش
زیباترین
حد
فاصل
میان
من
و
زندگی
بود
|
|
|
|
|
عشق را در خود چگونه پیدا کنم
وقتی که بی کسی روحم را به یغما برده است؟!!
|
|
|
|
|
به گمانم یاس بوی تو را دزدید
که این گونه زیبا عطر می افشاند...!
|
|
|
|
|
تن تو سرزمین ارزوهای من است
که دانه به دانه به اجابت دلم می رسد
|
|
|
|
|
به نخ می کشم
کلمات پر وزن را
تا شعرم رنگ
تنهایی نگیرد...
|
|
|
|
|
به سوگواریِ صدایِ سکوتِ
دشت شقایق های سرخ می نشینم
این روزها...
|
|
|
|
|
در پس دالان خانه
پشت پس توی اتاق
عشق برایم تا رو تنبک می زند
|
|
|
|
|
و شاید
قهر کار درستی بود
در بلاتکلیفی هایش با خود...!
|
|
|
|
|
پخش و پلا است نگاهم این روزها
به دنبال ردی، نگاهی آشنا می گردد
|
|
|
|
|
در خانه ام را بزن
شمعدانی ها روزهاست گل نداده اند...
|
|
|
|
|
رویای آزادی
تجویز دکترم بود
برای خوابی آرام...
|
|
|