چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت
بودنی از جنس نبودن شعری از
از دفتر من عشق را خوردم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۰ ۰۴:۵۹ شماره ثبت ۱۰۳۰۵۶
بازدید : ۲۷۱ | نظرات : ۲۶
|
|
رهایت می کنم با همان دردی که
کشانده مرا به تختخواب سردی که
به روی جای تنش موریانه میلولد
به روی جای پر از خاک و گردی که
تمام بودنش از جنس نبودن بود
بودنهای تلخ و بی روح و سردی که
و دست های آغشته به خون دل
آن دست های یار نامردی که
دعای روز و شبم بعد رفتن او این است:
خدا کند که دگر هیچ برنگردی که
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود استاد عزیز ممنون از توجهتون | |
|
سلام و درود جناب رضوی خوش بین هستم سپاس از حضورتان | |
|
سلام و درود استاد بزرگوار کوچیک شما هستم سپاسگزارم | |
|
سلام و درودها بزرگوار سپاس گذارم از مهر و لطفتان | |
|
سلام و درود بزرگوار منظور از قدیم و متوجه نشدم سپاس | |
|
سلام و درود جناب پرهیزکار سپاسگزارم | |
|
سلام و درود بانوی گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام و درود بز گوار درست می فرمایید در ویرایش جا افتاده سپاس از توجهتون | |
|
سلام و درود بزرگوار لطف دارید سپاس از حضورتان | |
|
سلام و درودها دوست عزیزم کوچیک شما هستم سپاسگزارم از لطفو توجهتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود