شنبه ۸ ارديبهشت
|
|
وجودم
دیوان شعریست
ناهمگون
آمیخته اند
دوبیتی و رباعی هایش
درونم
آشوبی ست
مابین قصیده و غزل
|
|
|
|
|
من زمستانی ترین فصلم ،برو!
|
|
|
|
|
بی تو من
چون صدفی خالی ام
|
|
|
|
|
باد رقّاص چموش
زمزمه میکرد با خود؛
گوش سپردم، میگفت:
«حرف مشترک» ش... و ش...ه،
چون شود
|
|
|
|
|
کدام بهتر است؟ 1 یا 2 ؟
و اما هم اینک که برایتان مینویسم( حوالی غرب و جنوب غرب را گردوغبار شدی
|
|
|
|
|
غم در هوای موسیقی ات، جیغ میکشد
با هر نتش به حنجره ات، تیغ میکشد
|
|
|
|
|
آنکه ، جان می دهد! جان می گیرد نمی میرد
آنکه بنیاد رنگ هاست ، از عمق تا ژرف هاســـــــــ...
|
|
|
|
|
ای آنکه مــــــــرا در دل خـــود راه ندادی
در بـــرکه ی شب بهـــر دلـــم مــاه ندادی
هــر بـــ
|
|
|
|
|
نمیخواستم به تکرار نفس هام همیشه هر نفس یاد تو باشم
نمیدونم چه کردی با دل من نمتونم از این احساس ره
|
|
|
|
|
با باد بزنی از
پر شـــــاهپرک
و
|
|
|
|
|
میخام برم بازار و بخرم یه دست کفن
تا آماده شم واسه یه مرگ خفن
|
|
|
|
|
عاشق منتظر
بهش نگاه کردی،خواستی چیزی بگی
یه چیزی تونگات هست بنام وابستگی
|
|
|
|
|
هر چی قدم زدیم نرسیدیم
کفشامون وصله برداشت ، تو نیومدی
هر چی نوشتیم قافیه نداشت
آسمونت اشکاشو حو
|
|
|
|
|
نسیم در دل صحرا به خاطر من و توست/
شروع رویش گلها به خاطر من و توست/
بهار ، بعد زمستان س
|
|
|
|
|
ای خانه آبادان بیا،این بار کتمانم نکن...
|
|
|
|
|
لذت خوردن یک بستنی سردوخنک!؟...
|
|
|
|
|
فتنه ی چشمک باد از نظرم دورش کرد...
|
|
|
|
|
آه ای دنیا چه با ما می کنی!؟
نم نمک خودرا به دل جا میکنی
|
|
|
|
|
بعد او حتی تبسم گریه کرد...
|
|
|
|
|
بر روی صحنه "ارحام"
نقشی دگر ندارد ...
|
|
|
|
|
چراغ خانه ی من
با همان کلید که روشن میشود
خاموش هم میشود
|
|
|
|
|
برای که گریه کنم خاتون !؟
|
|
|
|
|
گوید که تَـنَـم سوخت
عزیزان بشتابید
|
|
|
|
|
من شراب کهنه ی شیراز می خواهم چکار؟
خال بالای لبت ، صهبای انگور من است
چشمهای آبی ات ، ای امپ
|
|
|
|
|
توی ،این بارون غم ها به آغوش تو خو کردم
|
|
|
|
|
آه ، ظالم را همیشه خانه ویران می کند ..
|
|
|
|
|
اینجا همه لحظه ها پوسیده است
|
|
|
|
|
بستنِ در را بخود عُزلت گزیدن نارَواست
تارِکِ دنیا شدن در خود خمیدن نارَواست
|
|
|
|
|
يك بهار وكوچه اي اندر غبار
|
|
|
|
|
I don't know the secret of my heart
I do not end in the destruction Night
|
|
|
|
|
همراه سرد سراكده ي دلدار آدمي،حوا نبود؟
نفرين به سيب سرخ درشت لبهاي ناز او ....
|
|
|
|
|
قلم ماتم گرفت
رفتی از پیشم فضارا غم گرفت
دست بُردم بر قلم ماتم گرفت
بی حبر رفتی دلم ر
|
|
|
|
|
جایی که حرف خدا... به جایی نمی رسد
ساکت بمان... صدا به صدایی نمی رسد
|
|
|
|
|
My Flower.. As we missed..
|
|
|
|
|
آره راست میگی تو عاشق تری
برو جار بزن ازهمه بهتری
زدی بر دلم زخم کاری تری
سپردم تو رو من به بالا
|
|
|
|
|
تا که شب رسد
عقل من زائل گردد
|
|
|
|
|
یا عشقم را نمی فهمی نگاه هم رابفهم
|
|
|
|
|
1-تو شاعر امواج نگاهم شده ای
در اوج غم و درد پناهم شده ای
من در شب اندوه،گرفتار سکوت
تو قاصدک م
|
|
|
|
|
صد سال شد و زیره به کرمان نرسیدست
|
|
|
|
|
گرگ مرگ،
هر شبانگاه،
زاده میشود پُرآتش،
زیر ارّابههای
خدایگان انسانخوار!!!
|
|
|
|
|
شاهد زیبایی به دادگاه آمد
|
|
|
|
|
نه.......
هیچ کجای این شعر ها
نمی توانم خودم را جا کنم
تمامش
|
|
|
|
|
دلبرانی از اَلکسیس داغ و پرتحریک تر
|
|
|
|
|
تو می روی دل ما بیقرار خواهد ماند
غمی به وسعت شبهای تار خواهد ماند
|
|
|
|
|
مي روي رفيق:
.
اصلا بدون من تو كجا مي روي رفيق
باور نمي كنم كه چرا ؟ مي روي رفيق
كوچت نمي شود بخ
|
|
|
|
|
من بی کسی هامو به تو گفتم
اما هنوزم دل پر درده
روزی میای و تو میبینی
آغوش گرم من دیگه سرده
|
|
|
|
|
(چکیده:) ...آری، من، تو، او
«مرده» بودیم
و «مرده» خواهیم بود در گورستان تاریخ!!
جایمان همواره:
ب
|
|
|
|
|
چه می شد عمق دلتنگی پناه آخرم بودی ؟
|
|
|
|
|
زودتر از انتظار کشیدنم بیا
|
|
|
|
|
گیسوانت شب یلداولبت چون رطب است
بی توهرکوچه ی رگ باز گرفتارتب است
|
|
|
|
|
محکوم شدم به گناه ناکرده
در عمق یک شب درآلود
زمانی که روح ساعتی لخت میرود
و دوباره به تن برمیگردد
|
|
|
|
|
ﺁﻗﺎ ﻣﻬﺪﯼ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﻨﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﻩ
که خانه ای چو قصر شاه ﺩﺍﺭﻩ
ﺑﮕﻔﺘﺎ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﯼ ﺑﯿﮑﺎﺭِ ﺷﺎﻋﺮ
خودم را میکشم از
|
|
|
|
|
بشنو این نکته ز من و از سخنم پند بگیر
نشود طور دگر آنچه تو را شد تقدیر
نشود حال دگرگون دل از این م
|
|
|
|
|
ان روز موهای تو را
دیدم پریشان تر ز خویش
موی تو را هوهوی باد
رقصی عجیب میدهد
|
|
|
|
|
چشم بسته بس که رفته ای این راه را بدون من باید که باورت شود با چشم باز خواهم گذشت
|
|
|
|
|
میان این همه آژیر و بوق
تمام دلواپسی ام اینست
که گفته باشی دوستت دارم
و من
نشنیده باشم...!
|
|
|
|
|
شیر وقتی پیر می گردد به پاس دوستان
اولین کارش خروج از گله های شیر هاست
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۹۶ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |