جمعه ۱۰ فروردين
|
|
جایی که اتفاق ها اتحاد ها ساخنه اند
|
|
|
|
|
چیست شیرین ترازاین خندۀ مستانۀ تو
پُر شرر بار تر از نرگسِ فتّا نۀ تو
|
|
|
|
|
دلتنگ ات كه مى شوم
بادبادك ها را خبر مى كنم
با بوى باد آشنايي دارند
نشانم خواهند داد
مسير دست ه
|
|
|
|
|
روز نخستین، که خدا گلی را سرشت
نامهء انجام مرا،جوهری از غم نوشت
رفت دولت و جز بخت بد یاری نبود
|
|
|
|
|
« عشق
مثل نماز خوندن میمونه
بعد از نیت
دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی»
|
|
|
|
|
دلم گرفته به رسم هر روز عاشق ها...
|
|
|
|
|
گفتندکه این جهان فانی گذراست
|
|
|
|
|
جرعه ای نوشیده ام از جام لب هایت ولی ...
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
تقدیم به تنها منجی عالم هستی(عج)
تو بهانه می شوی
خلقت بهای تو
تو ترانه می شوی
|
|
|
|
|
ایوان و عطر چای و دو فنجان.. تمامِ شب
|
|
|
|
|
این روزها
بیش از خاطرات پدرم،
ح
س
ر
ت
را
حرف به حرف
لحظه به لحظه
قطره قطر
|
|
|
|
|
بعد از تو ، حتی نیمه ی مرداد هم سرد است
بعد از تو لذت بردن از هر لذتی ، درد است .....
|
|
|
|
|
از بس به گناه عشق عادت کرده ست / پیوسته به توبه ی نصوح است دلم ....
|
|
|
|
|
نوشتم درد هایم را همه گفتند عالی بود
ندانستند که اشعارم برایت یادگاری بود
|
|
|
|
|
اگر خدا به راز و سکوتم گاه نظر بکند
شوم شهید راه عشق اگر ثمر بکند...
|
|
|
|
|
مرا با عشقِ جانان آفریدند
|
|
|
|
|
اصلا بيا جاهايمان را عوض کنيم...
|
|
|
|
|
هر گز مزن به روی شه بانوان باردار
چون بار خواهد افتاد از خواهران باردار
|
|
|
|
|
مرا ملحق به آیین ه خودت کن
|
|
|
|
|
مُشک گیسو و قدش سرو سَهی
خوش خَرام و با وقار و فَرهی
|
|
|
|
|
عرش سیمرغ به چنگ مگس انداخته اند
|
|
|
|
|
ساقيا امشب به وصلت مست وكامل گشته ام
|
|
|
|
|
من ز چشمانت دل و دینم به دنیا داده ام
ورنه من را با چو این دنیای بدکاره چکار؟
|
|
|
|
|
ای گل خوبم مرو بازار چشمت می زنند
با بلوز وبا کت وشلوار چشمت می زنند
من نمی دانم چرا این مردم مو ف
|
|
|
|
|
ببین من مانده ام بیدار بانو
برای آ خرین دیدار بانو
|
|
|
|
|
خدا هم در این وادی میخندید
و سرنوشت تعریف میکرد!
می گریست
و سر نوشت رقم میزد!!!!
|
|
|
|
|
تو نگار دگران باشی و از ما نگران
نوش جمع دگران نیش دل زار شوی
|
|
|
|
|
آخرین جزء دعای کمیل که قسمت 4 است را تقدیم دوستان عزیز می نمایم - التماس دعا
|
|
|
|
|
قسمت 3 از چهار قسمت مثنوی دعای کمیل تقدیم دوستان می نمایم
|
|
|
|
|
منِ شاعر منِ خسته منِ منگ منِ تنهای بی پول و منِ لنگ
منِ آزرده حالِ مغز داغان
|
|
|
|
|
فاعلاتن مفاعلن فعلن ......
|
|
|
|
|
عشق و اصرار تا کجا
سرنوشت دلگیر تا کجا
ارزونی عاطفه توی
کوچه های خلوتِ بیمار تا کجا
|
|
|
|
|
قلاده هاي سرگردان
در سرخ ترين روز خاطره
در خاطره ي پدر
بر زمين غصب شده
در حاليكه پنجه ي
|
|
|
|
|
مهتاب چگونه می خوابی!؟
لحظه هایت پر زبی تابی...
|
|
|
|
|
حسه درموندگی دارم داری آهسته میمیری
تمام آرزو هامو با این رفتن تو می گیری
یه جوری راهو پیدا کن به
|
|
|
|
|
میخوام
آسمون ابری دلمو
باز سازی کنم
ابرها رو
پاک کنم و
|
|
|
|
|
مرحبا عشق بموقع که تورا یار شدم
یار بودم بخودت ! باز دگر بار شدم
|
|
|
|
|
آه عالم سوز من در سینه می گیرد تو را ..
|
|
|
|
|
ای زادگاه پیر من،فرخنده باشد روز تو
مرهم ندارم تا نهم،بر زخم عالم سوز تو
|
|
|
|
|
وقتی که شب میشه و روز به آخر میرسه
ساعتای تب و تاب عاشقی
دوباره از راه میرسه
|
|
|
|
|
ای عشق غارت بنما مسکن این دل
والله که خودم شیفته ی این ضررم
|
|
|
|
|
اشک هایم برات کافی نیست؟!
|
|
|
|
|
دیگر جاده ها عبور تو را نخواهند دید ...
|
|
|
|
|
دستهایش یخ کرده بودند
پشتش از خیانت سرخ بود
|
|
|
|
|
الهی
عاصی وشرمنده ام
بارگنه بردوش دارم بی شمار
اما به هرصورت
تورامن بنده ام
آیین بنده پروری را
|
|
|
|
|
رفتی و قافیه ی دل تنگ است
لحظه ها بی تو چه بی آهنگ است
کاش با خاک هم آغوش نبودی هرگز
قلب روزگار
|
|
|
|
|
هامون دل پاک و بی کلک آوردم
|
|
|
|
|
چرا اینگونه خوارم می کنی تو
وحرف سرد بارم می کنی تو
|
|
|
|
|
آمده ام زسوز دل؛ دیده زاشک تر کنم
آمده ام دگر چنان ؛ بر کرمت نظر کنم
|
|
|
|
|
نهادم گام اندر وادی دل...
|
|
|
|
|
چرا این شب تار پایانی ندارد
حدیث آسودگی سامانی ندارد؟
چرا در میان این همه کس
دلم من چشم گریانی ند
|
|
|
|
|
دَرین مدینه ی پُرکین، صفا نمی بینم..........
|
|
|
|
|
گوری از خاک مرا در جهان گم می کرد
|
|
|
|
|
می کشد عشق علی جان وتنم هر جا به بند
باقرا تنها به عشق شیر یزدان دل ببند
|
|
|
|
|
پروردگارِ بیستون بودی
دنیا مجاب ات کرد نان از عشق..
|
|
|
|
|
وقت رفتن آتـشی در دل به پا کردی که چه؟
بی وفا این را بگو؟ او را صدا کردی؟که چه؟
آمدم تا گویمــــ
|
|
|
|
|
هوای شهر خوب نیست
آدمم که باشی
کسی حوایت نمی شود...
|
|
|
|
|
عيد است و دلم هواي دلبر دارد..!
|
|
|
|
|
کوهی که مشتاقی به پنهان بودن خود
می ترسی از توفان به لرزان بودن خود
|
|
|
|
|
هر چه می بینم در این عالم نشانی از خداست ..
|
|
|
|
|
جانا تویی توانا دریاب حالِ ما را
آتش گرفته جانم برآن رسان دوا را
|
|
|
|
|
برایت نامه ی عاشقانه می نویسم :
اندازه ی رودخانه ای بزرگ
که بوسه های کوه را
به دریا می رساند
|
|
|
|
|
گل نرگس اِسارَه ی آسمونُم
گل نرگس همه دردِت به جونُم
|
|
|
|
|
گاهی برو به قصد فرار از نخاله ها ....
|
|
|
|
|
من ماندهام و لیستی ازمخاطبین که بلاکم کردهاند / کسی چه میداندشاید از دلشان هم پاکم کردهاند
|
|
|
|
|
هر صبح که از بستر برمی خیزم...
|
|
|
|
|
(گزیده:)
...
آری، از جهاتی مرگ،
بهترین شرابِ انصراف است
از ادامۀ کمند اجباری،
کمند تلخ و
پُررن
|
|
|
|
|
حکایت میخ و درخت ..
مانده ام در بازی چرخ و فلک
هر کجا زخم است میریزد نمک
|
|
|
|
|
باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم باز دلم باز دلم دل بشود
|
|
|
|
|
این همه شعر گفتی و مقصود چیست
...................................................
لیک گاهی کج روم،
|
|
|
|
|
شور جانبازی فرومرد شوق ایمانی شکست
|
|
|
|
|
ساليان سال من اندر ره آرامشت
كس نميدانست ، چراغ راه من در دست توست
|
|
|
|
|
سفر تنها شریک هر شبم بود
لباس بچگیهامون تنم بود
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |