پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت
|
|
مثل یک ابر سفید
پشت حصار آسمون
توی دریا
کمی هم مثلِ پَــریا
می نویسم لای موهات
یک شب درازِ یل
|
|
|
|
|
وقتی عزیزی از غم بسیار میگرید
|
|
|
|
|
حال این روزای من با یاد تو همیشه بارونیه
بی صدا رها شدی ولی نگاه من یه عمره زندونیه
-
ساده رد شدی
|
|
|
|
|
گِل بازی خدا و بشر اختراع شد
آدم ز گِل پرید، پدر اختراع شد
حوّا چو خواستگار دگر غیر از او نداشت
ب
|
|
|
|
|
کینه را از قلبت بیرون کن و.....
|
|
|
|
|
مِی فروشم دل دیوانه خریدار کجاست؟!
|
|
|
|
|
نمود جلوۀ خود را به کاروان یقین
|
|
|
|
|
چشمای پر بغض کلاغم
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
فدای آن قدوبالای سرو آسایم
کهنورِ دیدهیحامیِکورمیآید
|
|
|
|
|
چندوقته که نمیبینمت،دل تنگم
دلم پیش گوشیمه،منتظر زنگم
بافکرتوخوابم برد،گوشیم زنگید
خوش به ح
|
|
|
|
|
زمان میدود؛
خورشید عمر، در غروب؛
سایۀ جادوی مرگ، بالای سر؛
هقْ هقِ هراس دل، بیسکوت؛
دست مرگِ ب
|
|
|
|
|
سرود عربی میلاد پیامبر اکرم
|
|
|
|
|
دردما مولا ازاین بی ریشه هاست سوزما ازدست نفرت پیشه هاست
|
|
|
|
|
باشماقلاریم قاناد چیخاردیب
اوچوب گئتدیلر
|
|
|
|
|
ثریا:
به عشق دیدن تو من ،سجده بر آب میکنم
وضوی دیدن تو را ،من ز شراب میکنم،،،،
|
|
|
|
|
گرشبیلبرانهیتو برلبان تاسحر
صبحمیبینیجوانی درکنارتخفتهاست
|
|
|
|
|
ناز من اوست، به نازت، چه نیازی باشد
|
|
|
|
|
عکس یک هویی
چه گویم از دل تنگم که نا پیداست درد من
چه سازم من در این حرست که بی پرواست حرف من
|
|
|
|
|
چه یلدایی شود تا صبح دیماه
|
|
|
|
|
اولین محراب عالم زیر ابروهای توست ..
|
|
|
|
|
تسبیح انسان و ملک تا دهر بر روحش دمد
|
|
|
|
|
مژده ای همنفسان دیده دل باز کنید
یک نگاهی به سرا پرده این راز کنید
|
|
|
|
|
آمد زهوا خدنگی پایین
بود آن هدفش چو پای شاهین
|
|
|
|
|
برای دیدن روی تو باز دلتنگم
دوباره منتظر یک پیام یا زنگم
کنار حضرت رنگین کمان چه خوشحالی !
|
|
|
|
|
می خواهی از من بگذری اما نمی شود
در خاطرت جز عشقمان کس جا نمی شود
|
|
|
|
|
بیایم قصه ها را باهم اعدام کنیم
|
|
|
|
|
ریشهی شیرین بیانهای بیابان خشک گردید
ارزش "مدکی"، گیاهی صادراتی را شنیدی!
|
|
|
|
|
نباشد
گردش قدرت
و
ثروت
اگر...
|
|
|
|
|
با دلی پاک و صادق عاشق شده باشی،و در یک برهه از عشق،متوجه معشوقی دروغین که تمام هدف و خواسته هایش در
|
|
|
|
|
صدایی میاد
واسم غریب
صدا نزدیک میشه و غریب تر
صدام می زنه
باهام صحبت می کنه
دنبال صدای آشنا می
|
|
|
|
|
نه هر آن کس که فروزد مه دلدار بود
|
|
|
|
|
بانگ رحیل
********************************
دارم هوای کوی یار و می وزد نسیم یار
ز سوی مشرق دل می خ
|
|
|
|
|
به هر بعدی که میبینم تو ماهی
|
|
|
|
|
مثل دریاست دلت ، من خودِ اقیانوسم
|
|
|
|
|
همراهی تو یک قدم اشکال دارد ؟
|
|
|
|
|
بوسه هایت طعم نان میدهد و
عطر بر پیراهنت کهنه شراب
سیر کن با تکه نانی تو مرا
مست کن دیوانه ات را
|
|
|
|
|
با وجود پول و پارتی و پدرهای کلفت
فکر معقول بفرما گل باخار کجاست
|
|
|
|
|
واسه نقاشیه چشمات
سیاهی بهترین رنگه
|
|
|
|
|
چشمان توسرزنده ترین آیه عشق است
من قاری آن سوره ی رخسار تو هستم
|
|
|
|
|
هر روز سر صبح دلم ميگيرد..
|
|
|
|
|
دلم گرفته ازاین عشقهای پوشالی
زعشق وعاشقی زردوکال وتوخالی..
دلم گرفته به قدری که آرزودارم
که مث
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
بشین
بمان، شب ،سر آغاز ما شد
گله نکن ز نبودم
گله نکن
این مرد، تمام شد
نشست..
|
|
|
|
|
آب......
تقدیم به محمد (ص)
|
|
|
|
|
دختری خوش قد و بالایی و موها چون پری...!
|
|
|
|
|
هِفده ی ماهِ ربیع و سالِ فیل/
شد ثنا خوان چشمه سارِ سلسبیل
|
|
|
|
|
می گُریزد زِ سـلامی، که دَراو عاطفه نیست....
|
|
|
|
|
عشق
درخون غزل های غریبم
جاریست!
|
|
|
|
|
می گذاری لب من بوسه زند بر لب تو
|
|
|
|
|
سحر می افشانی........
با سرانگشت لطیف...
شوق را درتن پائیزی برگ..........
عشق را دردل بیرنگ نسیم.
|
|
|
|
|
نه اول
نه آخر
نه آب
نه آتش
نه ایمان
نه کفر
از کجا آوردمت ؟
که از تو
ـ بوی جان آمد
|
|
|
|
|
دوبیتی های چشمم عاشقانه است...
|
|
|
|
|
بی خود از خود شدن و مست حضورت تا کی؟
رو به هر سو شدن و محو غرورت تا کی؟
|
|
|
|
|
گفتی که مرا دوست تر بدار
از هر آنچه دوست تر میداری!
تو را دوست تر داشتم
از بیداری
از خواب
از
|
|
|
|
|
پس فرستادی گلم را دل پریشانم کنی
کوچه هاتاریک شبها سردو ظلمانی شوند
فاعلاتن های احساسم رسند از
|
|
|
|
|
آرزویم عاشقانه ترین ها بود......
|
|
|
|
|
فریاد مستی
-------
به خدایی
که بر
گمشده ها
نقش زد و
از منظر عشق پنهان شد
|
|
|
|
|
نصیبم نیستی اما قراری با دلم دارم
|
|
|
|
|
از قافلۀ بینش و عرفان مگریز
|
|
|
|
|
اهل آبادی عشق و خدم یک نظریم
|
|
|
|
|
هر گز تو را اینگونه پاکباخته ندیدم!
|
|
|
|
|
گلهای زیبا
...و حتّی خورشید،
به زیبایی اندیشهات غبطه میخورند
آنگاه که سرود انسانیت را
بهر هم
|
|
|
|
|
حالا که احسـاس مرا دانستی ای یـار
بازآ که بی تو مردم ای بی تای دلدار
کُـشته مرا این حس از تو دور ب
|
|
|
|
|
منازل سفرت پیش دیده می آرم....................
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۲۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |