يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ ترانه حس خوب شاعر مصطفی رضاوند
|
|
چقد اتفاقی تو رو دیدم امشب
با اون نظم و قانون و موی مرتب
همون طوری هستی با اون تیپ خاصت
یه جورایی
|
|
|
|
|
بر این حال کویر من
دگر باران نمی بارد
چراغم رو به خاموشی
دو طوفان گریه کم دارد
|
|
|
|
|
رفت بهار راحتی شون
سوز و سرما رو زمین بود
قحطی هیزم بلای
آتیش اون سرزمین بود
|
|
|
|
|
هی زدو رو تن من تیغ کشید
هی زدو از بدنم خون چکید
اونقَدَر زد به منِ احساسی
کف دستام به کف خاک رسی
|
|
|
|
|
چشمم به توافتادُ، دلم دست تو افتاد
این سهم ِ من از، خاطره ی قاب نگاته
چشمِت به من افتادُ،تو انگار
|
|
|
|
|
به صحن انزوای من
دوباره گریه را نریز
به خاک اگر که میکشی
به خون دگر نکش عزیز
|
|
|
|
|
از اون روزا دیگه
عبرت گرفتم
تو رفتیو به جات
حسرت گرفتم
کجا رفتی که
بی برگشت بودی
نه پیغومو ن
|
|
|
|
|
من فروش آخرین
روزای چشمات نیستم
|
|
|
|
|
لعنت به این ساعت بی برگشت
|
|
|
|
|
دلم عبادت اومده
شکوه بی نظیرتو
بیا بنوشمت عسل
شراب بی نظیرتو
|
|
|
|
|
با دیدنه رویه تو رنگ از رخ من خالی
|
|
|
|
|
جاری شدم به سمت سایه ات
جادو شدم بدون هر نوایی
تو آخرین پناه بی پناهی
تو حاصله تمامه ماجرایی
|
|
|
|
|
یه عالم شونه میسازم
واسه بچیه برهنه
|
|
|
|
|
دلم آغوشه عاشقونه می خواد
هوام خوبه دلم بهونه می خواد
|
|
|
|
|
ایران
نام تو نماد پیلان
خاک تو
عجین به شیران
|
|
|