فتنه چون آواز آتش سازکرد
جهل دردنیای دین سرباز کرد
قاتلان!هرسوعلم برداشتند
بی پدرها!تخم کین انباشتند
ازعراق؛ازشام؛صنعا تاحلب
مردمی آواره؛مسکین درطلب
آتشی کزقهر ظلم افروختند
خلق یکسر ازلهیبش سوختند
آه مولا!نیک بنگر حال ما
سوخت در زندان آتش بال ما
کوچه هامان بوی نفرت میدهد
بوی مرگ و آه و حسرت میدهد
کشته میبینی هزاران بیگناه
زخم وشیون کرده مملوهرپگاه
درد مامولا از این بی ریشه هاست
سوزما ازدست نفرت پیشه هاست
ظلم بیحدگشت مارا راه نیست
یابگو!درمان این بیداد چیست؟
بیگناهان رابه مسلخ میبرند
کودکان راچون علف سر میبرند
ننگ می جوشدازاین آوازه ها
باستم آغشته شد دروازه ها
چشم جان درانتظارت دردمند
عاشقانت آه مولا ' مردمند!
دیده بردر دوختیم هر روز وشب
کوی وبرزن یا معین دارد به لب
بی تو ظلمت سخت جولان میدهد
شرک وشیطان باز انسان می درد
فرصتی دیگر نماندست بر زمین
سربرآوردست عصیان ازکمین
یاولی!بایادنامت زنده ایم
آه مولا!ازستم آکنده ایم
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه