سلام بر همه دوستان شعر ناب..
سروده زیر از سر درد ودر سال۷۶ سروده شده است و نگاهش به تدین های پوشالی است که مذهب و اعتقاد مردم را به بازی گرفته وآنرا به ابزاری برای تحمیل امیال و اهداف شیطانی و ...خود تبدیل کرده اند...
...آنان که آموزه های اعتقادی شان آزادگی وانسانیت و حق اندیشی را تداعی میکند وبا باوری راستین در مسیر شرافت و وکرامت و عدالت قدم برمیدارند خود مصداق روشنی از چراغ بشریتند و به پیشگاهشان درود میفرستم... خاطراتی پشت این سطور سیاه نهفته است ! وپشت هزاران درد دردمند!!! دردناک و تهوع آور! که موضوع اش و فاعلش و عاملش و... از ابتدا تا به انتها به یک چیز ختم میشود : تدین دروغین و پوشالی!
و چنین مکتبی ازنشانه های بارزش ؛ دروغگوئی و چاپلوسی و دشمنی اش با آزادگی است ! با مردمانی محقر و گنده گو....! وجاهلانی بیمغز و بیعار!
تحت قیمومیت و اراده مطلق و خداپندارانه فرعونی! .... -که لعنت خدا بر او باد_
آی مردم دین تان چند؟
خواب می بینم خدایا؟
وه!چه سنگین است امشب!
وه!چه طولانی است امشب
پشتم از اندوه می باید شکستن!
من پشیمانم زبودن!
یاچه می ارزم؟
دراین کنج قفس بیزاربودن
سنگ بودن
خواربودن؟
جرم من یک حجم فریاداست مردم
...
برنمی تابم پلشتیهای دوران!
این چه دورانی است مردم؟
باز می بینید طوفان است این دشت
یاجنون مرگ ازفرط هوس میتازد اینک
شهرمنگ وصحن بازی خوردگان ازننگ مشحون
دین فروشان!
وان خداوندان مجنون
پایکوبان؛غرق ظلمت
صحنه گردان غریو فرصت بیداد
ومست اند
ازحضورفقر وفحطی؛ مرگ وبدبختی؛هزاران ناله ونفرت
وشیونهای دلتنگی دستانی که دیگربی بضاعت
غیرت وناموسشان هم رفته ازیاد!
آی مردم این چه آیینی است دیگر!
آی دین بازان بی دین
آی مردم! دین تان چند؟
هان زعیمان شما دین را به یک نان می فروشند
نان قدرت؛ نان شهرت؛ نان مکنت
کرکسان ازنعش دین کام هوس رابرگذیدند
بی خبرها!های مردم
اینک آن رادردکاکین خداوندان خودسر
عرضه میدارند ارزانتر زگندم!
درقبال جرعه ای زهراب مردم!
هان !شما مسموم زهر رنگ ونیرنگید مردم
این چه آیینی است دیگر؟
دین تان چند؟
تلخ مرگ و ننگ وبدبختی زبدمستان قدرت درگلوتان
نغمه تان راخشک کرده است
یا نفسهاتان بریده؟
ترس رادرسینه ها انباشت کردید!
اینک از یک موش ترسوتر به کنج ذلت ودیوار میگردید مردم
یاتملق گوی برسرگین ناپاکان قدرت بوسه میدارید
ای ذلت پذیران!
ننگتان ای بردگان خورد وخواب وتن"واشکم
تف به پیشانی پینه بسته هاتان
سجده داران جهنم
سینه چاکان جهالت!
بزمتان کور آی مردم!
دین تان چند؟
هان زعیمان شما آن رابه یک جو میفروشند
دردکاکین خداوندان خودسر
مانده پسهای ابوسفیان وملجم!
عرضه میدارند ارزانتر ز ارزن