محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 8 ارديبهشت 1403
19 شوال 1445
Saturday 27 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۸ ارديبهشت
یه آسمون ستاره رو میشه توو چشمای تو دید
میشه یه جام پر شراب از سرخی لبات چشید
میشه یه عمر ترانه
این شهر رنگ ماتم لیلا گرفته
با چاقویی تیز
بغضش را سر برید
به تو ای عشق اگر گوش فرا میکردم
چهقیامت من از این عشق بهپا میکردم
امشب دل من تنگ نگاهت شده است
بی تاب رخ چنان ماهت شده است
باز آ که دگرطاقت من رفت زدست
هرلحظ
کهکشان تا کهکشان عشق و صفا داری رضا
مهربانی مهربانی از خدا داری رضا
گويند كتاب فضل وِرا1 يك پياله اس
كآن يك پياله شربت آن، صد پياله اس
فصل بهار و هر
بیست سالست که واژه ی سرد و غم آلوده ی جدایی را،
حس کردهام ، معنی اش را چه خوب میدانم
دنیا را
می بینی پاییز را؟
بی رحمانه عاشقانه میشود و
بی وقفه برگ می ریزد
تا هی دلتنگیم را یادم بیاورد
از اول خلقت تا قیامت موجودات بسیاری به وجود آمدند و رفتند و جفت هستند
فاعتبروا یا اولی ابصار ااا ع
باید این بار کمی بیشتر از پیش نفس تازه کنم در نفس تازه و خوش عطرِ زمین...
ققنوس پرنده ای افسانه
******
از رویش یک ققنوس پرنده ای افسانه
لحظههای قشنگش میشود جاودانه
..
عاشورا , امام حسین , کربلا
شکر میریزد از کنج لبت هر وقت می خندی
در ِ دوزخ اگر باز است تو با لبخند می بندی
ای کاش راضی میشدی عاشق بمونی باز
چن[د] وقته ذهنم با یه فکر تلخ درگیره
اصلا از اول عاشقم بودی؟
مونس جانم تورا می خواهم از جان بیشتر
دردها را می کند مهر تو درمان بیشتر
خانه ها را غالبا مرد است
منزپاافتادهام
چونتوکنارمنیستی
دبیرستان ما پایان خوش داشت / که آشنایی ما بعدش شرو شد
دل از عشقت هوایی بود و سر مست / جهانم با نگ
آخر چگونه گویم درد درون خود را
منم رنگی از شب ولی بی صدا
تویی نور و زیباییه توی راه
واسم نوری هستی توی این مسیر
به سوی روشنی و
بیا
پای بر فرق فاصله ها
بگذار
دست دلم را
از لای خاطرات
بیرون بکش
این زلزله ی سکوت
سالهاست
زی
تانمیرد شاعری کُنجِ اتاق.از غمِ خشکیدنِ گلهای باغ.تا سُراید شعری از نخشکیدن هنوز.از سیب از زندگی از
جانم به لب آمد ، بی تاب وصالت
چشمان خمار و خم ابروی کمانت
مژگان سیاهت ، لبخند لبانت
بیچاره شکاری
وای حسرت شده دلتنگ نباشم هر شب
با خودم یکسره در جنگ نباشم هر شب
هیچ کس راضی به این دوری نبود، تقدیر کرد
باز هم شعرِ مرا با الکت بیختهای
بعد از ایراد گرفتن، الک آویختهای!
شعر من هرچه که باشد به تو آمیخ
زندگی چیست؟
چند وقتیست که در تنهایی خود
به این می اندیشم.
من از پشت دیوار غم آمدم
من از پیش ظلم و ستم آمدم
در جریانی که چنین جلوه شد
پندِ علی بر مللی خطبه شد
مردهای قبیله دق کردند
تا زن از زندگی امان ببرد
نبین چهره به ظاهر شادابم ، دلم پیر است
زین همه غم و غصه نالانم ، دلم سیر است
برای من پدر همان یگ
اندر دیار يار ، مرا جای کار هست
جای تمام جامعه ، در آن دیار هست
چه می شود که برای کس آشنایی نیست
میان این همه سرگشته همصدایی نیست
چاقوی تیز به دستم/ بیا ببین چه مستم
شاباش ندی به دستم / پایان نداره رقصم
هذیان سردی در درونم می کند هق هق
گه میل ریزش دارد و سر می زند هق هق
امشب برای دیدنِ من صف کشیده اند
شیرین و تلخِ خاطره هایِ جوانی ام
دیکته میکند
بر لوح سفید روزگارمان
کنون من مانده ام تنها و هم مهجور از آن دوست
او سرم را نشانه گرفته بود
و من قلبش را
و خدا می داند
کدام یک از ما
عاشق تر بود...
اعتماد چو کاغذی ست شفاف
گر مچاله شود هرگز نشود صاف
در ساحلِ امنِ شما پهلو گرفتیم
چون ناخدا بودیدو از دریا گذشتید!
گاهی اوقات از کوچه شان میگذرم..
......گاهی اوقات........
فهمیده بودم شعر میخواند...
اول:
پشت سرت را نگاه نکردی
اما من
در پی ات جوانی ام رادویدم
زمین خوردم
دردکشیدم
گمت کردم
و ا
با یک تکان, برگهای درختان را میریزند
بر سینه جاده،
اکنون خورشید میپرسد از جاده
کی تورا بی هویت
سرود میلاد امام حسن عسکری علیه السلام
دریای شوکتی که به دنیای باور است
از منتهای عشق مصفای مادر است
ترانه های عاشقانه بی ترنم می ماند ؛
اگر موسیقی نبود
لب لعل و هوس بوسه ی ناب
سر زلف و
جوانی
جوانی رفت و شوریده سری ماند
منطق فهمید تو رفتی،مغز خاموش ایستاد
پس دل لعنتی این عشق یکسو رو رها کن
آمد از آسمان برف سنگین
تا بهانه بگیرد دو دست
ای تو پاییز پر از رنگ و نگار...
دست خود از سر این دل بردار...
چه کسی گفته به چشمان تو عادت کردم
من خدا را به تماشای تو دعوت کردم
آن تبانیِ نگاهِ نافذت با جانِ م
زندگی اندکی مدارا کن، باورم پیش ازین ترک خورده
قالیچه
روی قالیچه می نشینم
به نقطه ای پرنقش و نگار می روم
جایی که مادرم بیست سالگی اش را با ز
رفت به باغ دلبرم نوگل دلستان من
دل به ترنم آمد از جلوه جانفزای من
تيغه تيز تركشم كند شد از جفای او
تَن ، سُربی
دل ، سُربی
رَگ ، سُربی
سود کسی برده است ؛ از تو خریدار شد
چون همه کالای تو ؛ رونق بازار شد
خدا کند تو بیایی بهار با تو بیاید
روزی اگر دنیا فراموشم کند تو یاد من باش...
--------
---------------------
قبلهء عشق...عاشقانه عارفانه .573
رو به قبله چون گدایان قصد حاجت ها کنم
با نگاه چهره ات ج
موضوع شعر دیگه یه موضوعی شده که برای هرفرد اتفاق میفته،انگار اولین باره در جهان پیرامون خود برای او
مجموع ۱۲۳۶۶۴ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک