روزی اگر دنیا فراموشم کند تو یاد من باش
با حسرت و غربت هماغوشم کند تو یاد من باش
من می روم با کوله بار عشق تا آنسوی دنیا
حتی اگر غم خانه بر دوشم کند تو یاد من باش
حتی اگر دور از همه دنیا درختی خشک باشم
دستان تنهایی تبرنوشم کند تو یاد من باش
حتی اگر آواره در چنگ زمستانی بمیرم
دستان بیرحمش کفن پوشم کند تو یاد من باش
حتی اگر در جنگ فریاد و سکوت از پا بیافتم
فرمانروای عشق خاموشم کند تو یاد من باش
(م. فریاد)
پی نوشت:
سعی کردم انسانی واقعی باشم، نه جا نماز آب بکشم و نه در لجنزار فرو بروم. درویش یک لاقبایی بودم که معشوق یکتا در کودکی صدایم زد، کلامش را در قلبم نشاند، و در ۲۷ سالگی به او رسیدم ولی گفت بازگرد! و به جهان عشق بورز! بازگشتم میان مردم، با شادی شان خندیدم و با اندوهشان گریستم. عشق ورزیدم به انسانها، گیاهان، جانوران، کوهها، دشتها، دریاها... بی هیچ طمعی، بی هیچ چشمداشتی... بدون نژادپرستی و قوم پرستی و ملیت پرستی و مذهب پرستی... بدون قضاوت درباره ی خوبی و بدی انسانها به آنها عشق ورزیدم و آرامشی که هدیه ی خدا بود به آنها رساندم... به هر انسانی با هر مرامی... از افسردگان ایرانی تا مظلومان افغانی و آوارگان فلسطینی... از روسپیان تا قدیسگان... از کودکان تا کهنسالان... از زنان تا مردان... به همه خالصانه عشق ورزیدم و آرامشی که معبود بخشیده بود به آنها رساندم...
چه بسیار مردان و زنان که به فرمان معشوق، همراهشان شدم، دلهایشان را با عشق زنده کردم... و قدم به قدم از منجلاب بیرونشان کشیدم... و در آتش عشق رهایشان کردم تا خاکستر شوند و ققنوس وار برخیزند... و معشوق حقیقی را بیابند...
اینک معشوق یکتا صدایم می زند... قلبم پر از عشق به جهان آفرینش
و روحم بی تاب آغوش آن بی همتاست...
جهان، تجلیگاه عشقیست بی پایان میان ما و خدا
ما در آغوش خدا به دنبال او می گردیم
او در دلهای ما به دنبال خودش...
دوستتون دارم❤
بااحترام اشعار شما اغلب زیبا و چه از لحاظ ساختار و چه محتوایِ آثار دربردارنده ی نکات اندیشمندانه و قابل تامل و آموزنده ای است همانند همین شعری که امروز چندبار خوانده ام لیکن خداناکرده به زعمِ اساعه ی ادب نباشد استادارجمند ولی متنی که به عنوانِ پی نوشتِ توضیحی درپایان دلسروده ی فهیم تان درج فرمودید اگرچه پیامبرگونه و الهام بخش نوشتید و نیتِ هماره خیرتان در لابه لای سطورش ناگفته هم هویداست لیکن متاسفانه ناخواسته دچار(( قضاوت و همچنین قیاس)) های نه چندان متدقن و متدبر شده اید که مرا جِدّاً به تعجب کشاند . البته میدانم که حرف دلتان چنین نبوده است ولی همه ی طبقاتی را که درین متن ذکر کردید(( همگی فقط و فقط جزو مردم و درسایت شعر فقط شاعرند)) و منِ نوعی و شما هم حق نداریم از گروه بندی "مثالِ" برخی ثنویت گراییِ متن شما (( بدون قضاوت درباره خوبی و بدی انسانها ...... .... از روسپیان تا قدیسگان !... از .... وقدم به قدم از منجلاب بیرونشان ....... !!! ) بکاربریم تا بالاخره اثبات کنیم نیات و کارکردهای خیراندیشانه ی خودرا . خوبی خوب است اما نه با ملقب کردنِ اطرافیانمان به صفاتی قاضی چشم.
از صراحت کلام بسیار عذرخواهم و حلالیت
سرافرازباشید. درپناه حق